0
مسیر جاری :
خراباتي است پر رندان سرمست عطار

خراباتي است پر رندان سرمست

خراباتي است پر رندان سرمست شاعر : عطار ز سر مستي همه نه نيست و نه هست خراباتي است پر رندان سرمست برآورده همه در کافري دست فرو رفته همه در آب تاريک همه آزاد از هشيار...
اي به وصفت گمشده هرجان که هست عطار

اي به وصفت گمشده هرجان که هست

اي به وصفت گمشده هرجان که هست شاعر : عطار جان تنها نه خرد چندان که هست اي به وصفت گمشده هرجان که هست تا ابد فارغ ز هر نقصان که هست وي کمال آفتاب روي تو نيست عيب چشمه‌ي...
هر که درين ديرخانه مرد يگانه است عطار

هر که درين ديرخانه مرد يگانه است

هر که درين ديرخانه مرد يگانه است شاعر : عطار تا به دم صور مست درد مغانه است هر که درين ديرخانه مرد يگانه است نيست مبارز مخنث بن خانه است ور به دم صور باهش آيد ازين مي...
بت ترساي من مست شبانه است عطار

بت ترساي من مست شبانه است

بت ترساي من مست شبانه است شاعر : عطار چه شور است اين کزان بت در زمانه است بت ترساي من مست شبانه است ز هر موييش جويي خون روانه است سر زلفش نگر کاندر دو عالم که اين...
خوب رويي شگرف گفتاري عطار

خوب رويي شگرف گفتاري

خوب رويي شگرف گفتاري شاعر : عطار که به صورت فرشته آيين است خوب رويي شگرف گفتاري طره‌اش مشک عنبرآگين است آن نگاري که روي او قمر است کو به حسن و جمال شيرين است من...
عشق جمال جانان درياي آتشين است عطار

عشق جمال جانان درياي آتشين است

عشق جمال جانان درياي آتشين است شاعر : عطار گر عاشقي بسوزي زيرا که راه اين است عشق جمال جانان درياي آتشين است پروانه چون نسوزد کش سوختن يقين است جايي که شمع رخشان ناگاه...
عشق تو ز اختيار بيرون است عطار

عشق تو ز اختيار بيرون است

عشق تو ز اختيار بيرون است شاعر : عطار وصل تو ز انتظار بيرون است عشق تو ز اختيار بيرون است چون کار تو از قرار بيرون است چون با تو نهم قرار وصلت هر لحظه ز صد هزار بيرون...
کم شدن در کم شدن دين من است عطار

کم شدن در کم شدن دين من است

کم شدن در کم شدن دين من است شاعر : عطار نيستي در هستي آيين من است کم شدن در کم شدن دين من است شرح حالم اشک خونين من است حال من خود در نمي‌آيد به نطق کافرين خلق نفرين...
چون دلبر من سبز خط و پسته دهان است عطار

چون دلبر من سبز خط و پسته دهان است

چون دلبر من سبز خط و پسته دهان است شاعر : عطار دل بر خط حکمش چو قلم بسته ميان است چون دلبر من سبز خط و پسته دهان است شور لب لعلش همه شيريني جان است سرسبزي خطش همه سرسبزي...
رهي کان ره نهان اندر نهان است عطار

رهي کان ره نهان اندر نهان است

رهي کان ره نهان اندر نهان است شاعر : عطار چو پيدا شد عيان اندر عيان است رهي کان ره نهان اندر نهان است که اين بالاي پيدا و نهان است چه مي‌گويم چه پيدا و چه پنهان که...