آپیس āpis
نام آپیس (Apis) یا حاپی (Hapi)، عنوان گاوی مقدس و بومی در اساطیر مصر باستان می‌باشد. این گاو مظهر اوزیریس (Osiris) و پتاح (Ptah) بوده و در ممفیس...
چهارشنبه، 24 خرداد 1396
آپام نپات āpām napāt
نام بَغ خدای آریایی آب‌ها که آئین او به زمان هند و ایرانی می‌رسد. نام او به همین گونه در هندی باستان نیز آمده و یکی از باستانی‌ترین ‌سرودهای...
چهارشنبه، 24 خرداد 1396
آباس ābās
در اساطیر و افسانه‌های یونان و روم باستان، نام آباس (Abas) برای ده تن ذکر شده که عبارتند از: 1- قدیم‌ترین ‌آنها قهرمانی از یکی اقوام ائوبوئا...
چهارشنبه، 24 خرداد 1396
مراسم آشناسازی
آشناسازی در قبایل تیرا دل فیوگو (Tirra del fuego)، بیشتر یک دوره‌ی آموزش اخلاقی، اجتماعی و مذهبی است تا یک مراسم و یا آزمون‌های سخت سرّی. در...
چهارشنبه، 24 خرداد 1396
بی‌بی غرغرو
مرد خارکنی بود که زنی به نام بی‌بی داشت. زن مدام بهانه می‌گرفت و غر می‌زد، برای همین به او «بی‌بی غرغرو» می‌گفتند.
سه‌شنبه، 23 خرداد 1396
شاهزاده و مار
پادشاهی دو پسر داشت. بعد از مرگ پادشاه، مردم دوست نداشتند پسرهای او فرمانروا باشند؛ دیگری را پادشاه کردند. پسرها هم پول و دارایی پدر را بین خودشان...
سه‌شنبه، 23 خرداد 1396
نانِ جو
یک حاجی بود که مال بسیاری داشت، اما فقط نان جو می‌خورد و به خانواده‌اش هم غیر از نان جو چیز دیگری نمی‌داد. مال خودش از گلوش پایین نمی‌رفت، به...
سه‌شنبه، 23 خرداد 1396
سه عاشق
سه برادر بودند که یک دختر عمو داشتند. هر وقت یکی از آن‌ها به خانه‌ی عمو می‌رفت، عمو می‌گفت: «دخترم رو به تو می‌دم.»
سه‌شنبه، 23 خرداد 1396
طوطی
پادشاهی بود که یک طوطی داشت و طوطی‌اش را خیلی دوست داشت. پادشاه، وزیر بدجنسی هم داشت که به همه ظلم می‌کرد. طوطی هر وقت وزیر را می‌دید به او می‌گفت:...
سه‌شنبه، 23 خرداد 1396
خارکن عاشق
جوان خارکنی عاشق دختر پادشاه سرخاب شد، آنچنان که شب و روز نداشت.دست بر قضا، وزیر سر راه جوان قرار گرفت و او همه چیز را برای وزیر تعریف کرد. وزیر...
سه‌شنبه، 23 خرداد 1396
دوبیتی گوی خارکن
خارکنی بود که با مادر پیرش زندگی می‌کرد. خارکن روزها به بیابان می‌رفت، غروب با پشته‌ای خار برمی‌گشت.
سه‌شنبه، 23 خرداد 1396
تمری
روزی روزگاری دو برادر بودند، یکی ساده به نام «احمد» و یکی زرنگ به نام «تمری». یک روز احمد برای کار پیش ارباب رفت. ارباب به او گفت: «من به تو...
سه‌شنبه، 23 خرداد 1396
وِرد
پیرمردی بود که پسر جوانی داشت. روزی جوان به پدرش گفت: «باید دختر پادشاه رو برام خواستگاری کنی.» پدر گفت: «تو رو چه به دختر پادشاه؟»
سه‌شنبه، 23 خرداد 1396
دُهل زن
مردی بود دهل زن که سه تا پسر داشت. دهل زن، پیر و زمین‌گیر شده بود و چیزی از عمرش باقی نمانده بود. یک روز که حالش خیلی بد بود، پسرانش را صدا زد...
سه‌شنبه، 23 خرداد 1396
آئنیاس āeniās
در اساطیر یونان و روم باستان، آئنیاس (Aeneas) نام پسر آفرودیته (Aphrodite) و آنخیسس (Anchises) بوده و وی از معدود کسانی بود که توانست از جنگ...
دوشنبه، 22 خرداد 1396
آئولوس āolus
در اساطیر یونان باستان، چند قهرمان با نام آئولوس (Aeolus) معروف بوده‌اند که سرگذشت آنها به درستی از یکدیگر متمایز نیست:
دوشنبه، 22 خرداد 1396
آئژیالئوس āeǰiāleus
در اساطیر یونان باستان نام آئژیالئوس (Aegialeus) یا اژیالئوس (Egialeus) برای سه تن ذکر شده که عبارتند از:
دوشنبه، 22 خرداد 1396
تقدیرنویس
پیرزنی با تنها پسرش زندگی می‌کرد. پسر، جوان خوش‌قلب و مهربانی بود و کارش جمع کردن هیزم بود. هیزم‌ها را پشته می‌کرد و به این و آن می‌فروخت.
دوشنبه، 22 خرداد 1396
مروارید خوشه، دُر دوگوشه
پیرزنی فقیر بود که پسری به نام «محمد رفیع» داشت. رفیع، گاوچران بود. یک روز عصر که از چراندن گاوها برمی‌گشت، یکی از اهالی ده با نگرانی گفت: «گاو...
دوشنبه، 22 خرداد 1396
ملک محمد
پادشاهی صاحب فرزند نمی‌شد. روزی درویشی به او گفت: «من دارویی به تو می‌دم که بچه‌دار شی؛ به شرطی که اگر دختر بود، او رو به عقد من درآری.»
دوشنبه، 22 خرداد 1396