مگر من مستقل نشده ام!!!؟؟؟
نوجوانی، سن حرکت به سمت استقلال و آزادی است. ما با استفاده از تجربه کسانی که این مسیر را رفته‌اند، به استقلال واقعی نزدیک می‌شویم. در این راه،...
جمعه، 19 بهمن 1397
بیست نکته تا بیست
زمانی که برای رسیدن به یک هدف مهم تلاش می‌کنید، روزهای خوبی است؛ زیرا بهانه‌ای می‌شود تا توان خود را در یک مسیر مشخص جمع کنید. البته کمی هم افزودنی...
پنجشنبه، 18 بهمن 1397
ارتباط با نامحرم
وقتی صحبت از ارتباط با نامحرم می‌کنید، معنایش این است که به قدری بزرگ شده‌اید که برای خود حریم و مرز ارتباطی در نظر می‌گیرید. می‌دانید که آنقدر...
پنجشنبه، 18 بهمن 1397
وقت شما هم طلاست؟!
مشکل من این است که زمان زیادی را با تلویزیون، رایانه و سرگرمی‌های مجازی می‌گذرانم. چگونه می‌توانم بر این عادت بد پیروز شوم؟ از شیوه پرسش شما...
پنجشنبه، 18 بهمن 1397
وسواس
وسواس، یکی از بیماری‌هایی است که روح و روان انسان را درگیر می‌کند و باعث می‌شود شما به زحمت بیافتید و کارهای روزمره خود را چندین بار تکرار کنید....
پنجشنبه، 18 بهمن 1397
سه حرفی مشکل ساز
من همیشه مجموعه کاملی از سه حرفی های پر دردسری داشتم که بدون فکر و منطق انجامشان می دادم . این بله ی سه حرفی ، بزرگترین کابوس زندگی من است ....
پنجشنبه، 18 بهمن 1397
می‌خواهم مستقل باشم!
تمایل به مستقل شدن، یکی از نشانه‌های رشد شماست. زمانی که با دنیای نوجوانی انس گرفتید، اندک اندک از وابستگی‌های گذشته فاصله می‌گیرد و تمام تلاش...
پنجشنبه، 18 بهمن 1397
روش های اجرای یک برنامه ریزی موفق
داشتن برنامه، مقدمه یک موفقیت حساب شده است. کسانی که با برنامه‌ریزی درست حرکت می‌کنند، احتمال دستیابی آنها به نتایج پربارهم زیاد است. وجود چنین...
پنجشنبه، 18 بهمن 1397
باشد برای فردا...
همیشه احساس می‌کنم از کارهایم عقبم. نمی‌دانم چرا فکر می‌کنم که فردا بهتر می‌توانم به کارهایم برسم؟ چگونه می‌توانم بر این مشکل غلبه کنم؟ نام...
پنجشنبه، 18 بهمن 1397
رفتار مناسب با پدر و مادر
رابطه ما با پدر و مادر، بسیار مهم و سرنوشت ساز است. عبور از دوران پرتلاطم نوجوانی و نزدیک شدن به موفقیت، بدون برخورداری از حمایت بابا و مامان...
پنجشنبه، 18 بهمن 1397
دل دریایی می‌خواهم!
از اینکه نمی‌توانم از حقم دفاع کنم و جلوی زورگویی دیگران بایستم، احساس بدی دارم. نمی‌‌خواهم ضعیف و ناتوان باشم. لطفا کمکم کنید. مهارتی که شما...
پنجشنبه، 18 بهمن 1397
بیقرار
مسئول برش شده بود. قیچی از دستش نمی‌افتاد. چند لایه پارچه را می‌چیدند روی هم و برش می‌زدند. برش با دست سخت بود؛ اما چاره‌ای نبود. قیچی برقی نبود...
دوشنبه، 15 بهمن 1397
دلم هوای عباس(ع) روکرده
اومدگفت: «خیلی دلم گرفته. روضه می خونی؟ شاید دیگه فرصت نباشه!» گفتم: «برو شب عملیاته، خیلی کار دارم.» رفت و با دوستش برگشت. اصرار که فقط...
دوشنبه، 15 بهمن 1397
شهردار
آن شب کار شستن ظرف‌ها به عهده‌ی حاجی بود. هر چند شب یک‌بار نوبتش می‌شد. یکسره این طرف و آن طرف می‌دوید، شناسایی، تحویل گرفتن نیرو، ترخیص‌شان......
دوشنبه، 15 بهمن 1397
لبخند به یاد ماندنی
اسد نرم خندید و گفت:« راست می­گه بچه­ ها! باید بودین و می ­دیدین. وقتی عبود گوش­ هاش رو گرفت و از جا بلندش کرد، پاهاش تو هوا تاب می­ خورد». لبخند...
دوشنبه، 15 بهمن 1397
آخرین گلوله
هنوز نگاهم به رضا و حسین که جواد را با خود می ­برند خیره مانده بود که ناگهان گلوله ­ای درست روی بدن پر زخم جواد جا خوش کرد. هاج و واج نگاهشان...
دوشنبه، 15 بهمن 1397
جزیره
بلم آهسته و آرام راهش را از میان آب های کف آلود باز کرد. از بین نی های سبز وسوخته گذشت و پیش رفت. ایستادم و دستم را سایبان چشم هایم کردم. همه...
دوشنبه، 15 بهمن 1397
صلوات، خیرات اموات راننده تاکسی
اتوبوس‌ها خیلی وقت پیش رفته بودند و من از اعزام جا مانده بودم. تا بروم ساک و لباس‌ها را از مسجد بردارم، خیلی طول کشید. چاره‌ای نداشتم، مگر اینکه...
دوشنبه، 15 بهمن 1397
محرم در اسارت
در اردوگاه بودیم، دشمن یکی از برادران آزاده را زیر فشار قرار داد که به امام خمینی توهین کند. آن دشمن کینه‌توز می‌گفت: «باید به رهبرت اهانت کنی...
دوشنبه، 15 بهمن 1397
قاتل
هل خوردم و محکم با صورت چسبیدم زمین. تراشه­ های چوب کف دستم را خراش داد. خون از بینی ­ام راه افتاد. گرمی آن را پشت لبم احساس کردم. سر بالا کردم....
دوشنبه، 15 بهمن 1397