ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
ساقيا آمدن عيد مبارک بادت وان مواعيد که کردي مرواد از يادت در شگفتم که در اين مدت ايام فراق برگرفتي ز حريفان دل و دل مي‌دادت
دوشنبه، 10 خرداد 1389
سينه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
سينه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشي بود در اين خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوري دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
دوشنبه، 10 خرداد 1389
خمي که ابروي شوخ تو در کمان انداخت
خمي که ابروي شوخ تو در کمان انداخت به قصد جان من زار ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت
دوشنبه، 10 خرداد 1389
اي شاهد قدسي که کشد بند نقابت
اي شاهد قدسي که کشد بند نقابت و اي مرغ بهشتي که دهد دانه و آبت خوابم بشد از ديده در اين فکر جگرسوز کاغوش که شد منزل آسايش و خوابت
دوشنبه، 10 خرداد 1389
گفتم اي سلطان خوبان رحم کن بر اين غريب
گفتم اي سلطان خوبان رحم کن بر اين غريب گفت در دنبال دل ره گم کند مسکين غريب گفتمش مگذر زماني گفت معذورم بدار خانه پروردي چه تاب آرد...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
مي‌دمد صبح و کله بست سحاب
مي‌دمد صبح و کله بست سحاب الصبوح الصبوح يا اصحاب مي‌چکد ژاله بر رخ لاله المدام المدام يا احباب
دوشنبه، 10 خرداد 1389
اي فروغ ماه حسن از روي رخشان شما
اي فروغ ماه حسن از روي رخشان شما آب روي خوبي از چاه زنخدان شما عزم ديدار تو دارد جان بر لب آمده بازگردد يا برآيد چيست فرمان شما
دوشنبه، 10 خرداد 1389
ساقي به نور باده برافروز جام ما
ساقي به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ما در پياله عکس رخ يار ديده‌ايم اي بي‌خبر ز لذت شرب مدام ما
دوشنبه، 10 خرداد 1389
دوش از مسجد سوي ميخانه آمد پير ما
دوش از مسجد سوي ميخانه آمد پير ما چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما ما مريدان روي سوي قبله چون آريم چون روي سوي خانه خمار دارد پير ما
دوشنبه، 10 خرداد 1389
رونق عهد شباب است دگر بستان را
رونق عهد شباب است دگر بستان را مي‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را اي صبا گر به جوانان چمن بازرسي خدمت ما برسان سرو و گل و ريحان را
دوشنبه، 10 خرداد 1389
ساقيا برخيز و درده جام را
ساقيا برخيز و درده جام را خاک بر سر کن غم ايام را ساغر مي بر کفم نه تا ز بر برکشم اين دلق ازرق فام را
دوشنبه، 10 خرداد 1389
صوفي بيا که آينه صافيست جام را
صوفي بيا که آينه صافيست جام را تا بنگري صفاي مي لعل فام را راز درون پرده ز رندان مست پرس کاين حال نيست زاهد عالي مقام را
دوشنبه، 10 خرداد 1389
به ملازمان سلطان که رساند اين دعا را
به ملازمان سلطان که رساند اين دعا را که به شکر پادشاهي ز نظر مران گدا را ز رقيب ديوسيرت به خداي خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددي دهد...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
دل مي‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دل مي‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتي شکستگانيم اي باد شرطه برخيز باشد که بازبينيم ديدار آشنا...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
نصيحتي کنمت بشنو و بهانه مگير
هر آن چه ناصح مشفق بگويدت بپذير نصيحتي کنمت بشنو و بهانه مگير که در کمينگه عمر است مکر عالم پير ز وصل روي جوانان تمتعي بردار
دوشنبه، 10 خرداد 1389
يوسف گمگشته بازآيد به کنعان غم مخور
يوسف گمگشته بازآيد به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور اي دل غمديده حالت به شود دل بد مکن وين سر شوريده بازآيد به سامان...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بيابان تو داده‌اي ما را صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را تفقدي نکند طوطي شکرخا را شکرفروش که عمرش دراز باد چرا که پرسشي نکني...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را بده ساقي مي باقي که در جنت نخواهي...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
صلاح کار کجا و من خراب کجا
صلاح کار کجا و من خراب کجا ببين تفاوت ره کز کجاست تا به کجا کجاست دير مغان و شراب ناب کجا دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس سماع وعظ کجا...
يکشنبه، 28 تير 1388
الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها
الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل‌ها ز تاب جعد مشکينش چه خون افتاد در دل‌ها به بوي نافه‌اي کاخر...
يکشنبه، 28 تير 1388