یاحسین
دنیا در خون نشست تا دید او را از بس که شکستند دل بانو را هفتاد و دوبار عشق زانو زد و بعد با خون خدا نوشته شد عاشورا
پنجشنبه، 9 دی 1395
هلال زینب
چه نیکو می‌درخشی ای هلالم هلال لاله روی با کمالم چرا کردی غروب از پیش چشمم مه عرش آشیان ذوالجلالم
پنجشنبه، 9 دی 1395
هنوز مردانی هستند
آمده‌ام که شعر بگویم اجازه بده کلماتم در غربتت بمیرند اجازه بده کلماتم قیام کنند به حرمت نامت
پنجشنبه، 9 دی 1395
هفتمین فصل غزل
هفت وادی، زیر گام عشق بر پایان رسید هشتمین نوبت به دست قلّه پیمایان رسید هشت نوبت، دور گردون فصل سرخ آغاز کرد آسمان، آغوش، بر اهل شهادت باز کرد
پنجشنبه، 9 دی 1395
هفتاد و دو...
هفتاد و دو حرف، جمله‌ای ساخته‌اند هفتاد و دو را، به عشق پرداخته‌اند هفتاد و دو دست، رایت قرآن را بر قله‌ی روزگار افراخته‌اند
پنجشنبه، 9 دی 1395
هفتاد دو خط اشک
ای شده تاریخ عزادار تو وسعت جغرافی ایثار تو من نه فقط مرثیه ساز توام شاعر « هفتاد و دو» راز توام
پنجشنبه، 9 دی 1395
هفت خوان آسمان
سحر به خواب دیده بودم از میان آسمان به خاک می‌کشاندنم فرشتگان آسمان غروب‌تر ز دوردست آن طرف‌تر از افق به گوش می‌رسید زنگ کاروان آسمان
پنجشنبه، 9 دی 1395
هزار دانۀ تسبيح دوستت دارم
درست در سحر تازه‌ات پیاده شدم کنار رنج بی‌اندازه‌ات پیاده شدم چه آسمان قشنگی و دوستت دارم منم و سینه‌ی تنگی و دوستت دارم
پنجشنبه، 9 دی 1395
هرگز
هر غروب نامت که می‌وزد به دریا می‌اندیشم و هیچ قایق شکسته‌ای در ساحل تداعی نمی‌شود،
پنجشنبه، 9 دی 1395
های های گریه
هوای های های گریه دارم به دل چو نی نوای گریه دارم کنار چاهم، دور از تو هر شب پریشانم هوای گریه دارم
پنجشنبه، 9 دی 1395
و عاشورا...
تقویم روی ثانیه‌های شوم، می‌چرخد و هوای خطر دارد یک کاروان پر از رُزو آویشن، این روزها خیال سفر دارد تقویم از هزاره‌ی درد و داغ، تقویم از کتیبه...
پنجشنبه، 9 دی 1395
ورق پاره‌های قرآن
به شکل گیسوی زینب دلی پریشان داشت نشسته بود و سری در خم گریبان داشت بلند مثل سپیدار ناگهان رویید در آن دیار،که رگبار تیغ و طوفان داشت
پنجشنبه، 9 دی 1395
نی در نوا
گیسو بریده آب، سرت را گریسته شعله به شعله، چشم ترت را گریسته نی در نوای خشک گلو ایستاده است حلقوم سرخ شعله‌ورت را گریسته
پنجشنبه، 9 دی 1395
نی نامه
خورشید، واژه واژه عطش، بغض پاره را تکرار می‌کنم کلماتی دوباره را تکرار می‌کنم که درین دور عاشقی نوبت رسیده باز، غمی بی‌کناره را
پنجشنبه، 9 دی 1395
نماز ره عشق
شعری به نام (نماز ره عشق) و شعر دیگری به نام (باز به نام خدا،) از سید شهاب‌الدین موسوی شاعر گرانقدر را در این مطلب راسخون اشاره خواهیم کرد.
پنجشنبه، 9 دی 1395
نفس...
نفس از حنجره‌ی باد گریزان شده بود خاک، چون آتش افروخته سوزان شده بود نیزه بود آنچه که با رقص به بالا می‌رفت
پنجشنبه، 9 دی 1395
نماز آخر
شعر نماز (نماز آخر ) و شعر دیگری(آمدی مثل موج های بزرگ) از نسرین قربانی شاعر گرانقدر را در این مطلب راسخون زمزمه می کنیم .
پنجشنبه، 9 دی 1395
نفس نسیم
هر نفس گویا نسیمی تازه از در می‌وزد در هوا کسیت باد این گونه پر پر می‌وزد نه، بهار این باغ را این عطر را هرگز نداشت
پنجشنبه، 9 دی 1395
نشانی از آتش
ای آسمانیان که زمین در شما گم است دنیا نشسته تا که تماشایتان کند این تیرها که قلب شمارا نشان گرفت شاید تمام قصه‌ی خون را بیان کند
پنجشنبه، 9 دی 1395
نسيم نم زده
جاری شد آه مثل غزل در باد، مثل نسیم نم زده ای در رود مثل خیال قاصدکی غمگین، در گریه‌های یک شب درد آلود آمد کنار خیمه و چشمانش، لبریز از تلاطم...
پنجشنبه، 9 دی 1395