ريکا
امروز مي خوام يه خاطره با مزه براتون بگم . به کساني که ناراحتي قلبي دارن خوندن اون رو توصيه مي کنم ، ولي اگه قلبتون وايساد پاي خودتون . 18...
يکشنبه، 29 فروردين 1389
زاد سفر
... زماني قلم به نيت وصيت بر کاغذ مي لغزانم که هيچ گونه لياقت شهادت را در خود نمي بينم . وقتي به قلبم رجوع مي کنم غيراز سياهي ، تباهي و معصيت...
يکشنبه، 29 فروردين 1389
عمامه من ،کفن من است !
-« بچه ها ! بنشينيد ودامنش را بگيريد .آقا را دعوت کنيد در جمع خودتان .مولا مي آيد وجمع ما را پر نور مي کند .بدون عنايت او پيروزي ممکن نيست .صدايش...
يکشنبه، 29 فروردين 1389
نوري در تاريکي
شهيد شريف اشراف در 1316 هجري شمسي ، درشيراز متولد شد.وي در طفوليت پدر ومادرخود را از دست داد .وهمراه سه خواهرش ،بقيه ي زندگي را در منزل عمه خود...
يکشنبه، 29 فروردين 1389
رمضان ،عملياتي که صدام را به گريه واداشت
پس از آزاد سازي خرمشهر به دست نيروهاي ايراني و نمود نتايج آن ؛ارتش عراق در وضعيت بحراني قرار گرفت .به ياد دارم که رژيم بعث عراق ، پس از پذيرش...
يکشنبه، 29 فروردين 1389
سيد الاسرا
در20 اسفند 1331 در روستاي ضياد آباد قزوين ؛خداوند پسري به خانواده لشگري اهدا کرد که نام اورا حسين گذاشتند. و او دوره تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش...
يکشنبه، 29 فروردين 1389
هميشه عاشق پرواز
چهارده ساله بود که براي مادرش تعريف کرد :«در خواب ديدم تا چشم کار مي کرد بيابان بود از دور شعله ي آتشي را ديدم که به سمت من مي آيد ...وقتي آتش...
شنبه، 28 فروردين 1389
وعده ي ديدار
مدت كوتاهي ازآزادي خرمشهر گذشته بود و هنوز شهردرتيررس خمپاره عراقي ها قرارداشت .فرماندهي سپاه همدان پيغام داده بود كه من و چند تا ازبچه هاي ملاير...
پنجشنبه، 26 فروردين 1389
امير سرتيپ شهيد علي اكبر شيرودي
شهيد علي اكبرشيرودي حماسه نامه اي است که بايد بارها آن را خواند؛مردي که حماسه اي بي بديل در تاريخ از خود به يادگار گذاشت و خود را در کنار ستارگان...
پنجشنبه، 26 فروردين 1389
جنگ و لبخند و اميد
- يادش به خير آن روزهاي خوب خدا. آن روزهايي که تازه انقلاب شده بود و مردم هنوز مست از مي پيروزي با شکوه نور بر ظلمت بودند. ما بوديم و ايران...
پنجشنبه، 26 فروردين 1389
مردار بُود هرآنكه او را نكشند
روزگاري قلم‌ها به مسلسل تبديل شدند و خبرنگاران، خون‌نگاراني شدند كه عرصه ي جهاد را برگزيدند و قدم در وادي ايمن گذاشتند. مناسب ديدم كه يادي از...
پنجشنبه، 26 فروردين 1389
دور نشي كارت دارم
تو اوج درگيري با دشمن در ارتفاعات قلاويزان، جايي كه تا سه مرحله عراقي‌ها را عقب زده بوديم، در اوج گرما، با انفجار خمپاره‌ها و شليك گلوله‌ها،...
پنجشنبه، 26 فروردين 1389
خواب ديدم منافقين را نفرين مي‌كنم
آقاميرزا از خدا خواسته بود كه پسرهايش عالمِ دين بشوند و مردم را از اين سرگرداني و بيماري‌هاي روحي كه به آن مبتلايند، نجات دهند. خدا شش پسر به...
پنجشنبه، 26 فروردين 1389
همه ي شهدا تهراني نبودند
در خلال گفت‌وگو، گزارشي هم پخش شد و گزارشگر با جوانان كشور مصاحبه كرد كه ببيند چهره‌هايي مثل چمران و آويني و همّت را مي‌شناسند كه اغلب‌شان جز...
پنجشنبه، 26 فروردين 1389
كنار نامش نوشت «شهيد» و رفت
خداحافظي نكرد. فكر مي‌كرد نقشه‌اش را عملي كرده و كسي متوجه رفتنش به جبهه نشده است، ولي بيچاره مادر كه شب گذشته خواب شهادت پسرش را ديده بود. آن...
پنجشنبه، 26 فروردين 1389
روزشمار شهريورماه
هنوز چندماه از پيروزي انقلاب نگذشته بود و در مناطق غربي كشور، ازطرف دولت موقت، نظارت خاصي وجود نداشت، نيروهاي حزب دموکرات با حمايت تسليحاتي و...
چهارشنبه، 25 فروردين 1389
آيا مي‌شد از وقوع جنگ جلوگيري كرد؟
از آنجايي كه ملّت ما كلاً به جز فعاليت در شغل اول خود دستي هم در عالم سياست و تحليل‌هاي سياسي دارند، در هر جايي مي‌توان اين بحث‌هاي سياسي را...
چهارشنبه، 25 فروردين 1389
آخرين روز يك شهريور داغ
- جنوب: سرانجام در 31 شهريور1359، تهاجم وسيع و سراسري ارتش بعث عراق به سرزمين جمهوري اسلامي ايران آغاز شد. متعاقب شليك يك گلوله تانك تي-72 در...
چهارشنبه، 25 فروردين 1389
صدام به خودش هم خنديد!!
عادت كرده‌ايم تا خبري را مي‌شنويم، يكي از سؤالاتمان اين باشد كه «چرا؟». اينكه اين سؤال در ذهن‌مان شكل مي‌گيرد، احتمالاً برمي‌گردد به اين مورد...
چهارشنبه، 25 فروردين 1389
جنگ، شوخي‌شوخي شروع نشد
سال تحصيلي‌مان، هميشه با رفتن به گلزار شهدا شروع مي‌شد. مدير و ناظم و چندنفر ديگه، دستمان را مي‌گرفتند و مي‌بردند گلزار شهدا. بعد شروع مي‌كردند...
چهارشنبه، 25 فروردين 1389