جذبه عاشق اثر در سنگ خارا می کند کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا می کند صائب تبریزی

جز دل که گیرد جان من جز من که گیرد جان دل گر دل بمیرد وای من گر من بمیرم وای دل مهرداد اوستا

جز راست مگوی گاه و بی گاه تا حاجت نایدت به سوگند ناصر خسرو

جز کوی توام نیست به سر فکر مقامی تا عمر به پایان برسد منزلم این است گلشن کردستانی

جمع ما جمع نباشد تو پریشان باشی یاد حیرانی ما آری و حیران باشی وحشی بافقی

جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش چو حق بر تو پاشد تو بر خلق پاش سعدی

جوانی بر سر کوچ است، دریاب این جوانی را که شهری باز، نشناسد غریب کاروانی را نظامی

جان بی علم بی نوا باشد مرغ بی پر نه بر هوا باشد سنایی

جان خوشست اما نمی خواهم که جان گویم تو را خواهم از جان خوشتری یابم که آن گویم تو را هلالی جغتایی

جانی که خلاص از شب هجران تو کردم در روز وصال تو به قربان تو کردم فروغ بسطامی