ای منتقم حضرت زهرا تو کجایی؟

ای منتقم حضرت زهرا تو کجایی؟ مُردم به خدا از غم این درد جدایی سالی که رسیده ست بدون تو عذاب است توهین کنند باز بگویند که خواب است

یک روز می رسد که تو از راه می رسی

ما را ببخش اگر دلمان در سیاهی است یا چشممان ز اشک فراقت سپید نیست یک روز می رسد که تو از راه می رسی آن روز قبر مادر تو ناپدید نیست

به ما نگاه کن ای ساحل نجات بشر

الا که صاحب عزای تمام غم هایی دوباره فاطمیه آمده؛ نمی آیی؟ به ما نگاه کن ای ساحل نجات بشر تو را طلب کند این دیده های دریایی

انتقام گل نشکفته ی زهرا شدنی است

منتقم می رسد و با غضب حیدری اش انتقام گل نشکفته ی زهرا شدنی است بر سر تربت مادر عَلَمی خواهد زد قبر پنهان شده ی فاطمه پیدا شدنی است

جمعه شد و نیامد و دل باز هم شکست

حرف از غروب جمعه شد و مرز غم شکست کهنه غرور کاغذ و بغض قلم شکست مانند هفته های گذشته زبان گرفت ... جمعه شد و نیامد و دل باز هم شکست

محفل روضه ی ما بی تو چه ارزش دارد؟

همه ی عمر به رنج و غم و مهجوری رفت عشق جان بخش تو ایام خوشی هم دارد؟ هر که شد منتظر منتقم فاطمیان در حسینیه ی دل شور محرم دارد محفل روضه...

دل که شد سائل تو فخر به عالم دارد

دل که شد سائل تو فخر به عالم دارد تیره بخت آنکه دلش حب تو را کم دارد چهره ای که سحر از یاد تو پر اشک شود برگ آلاله ی عشق است که شبنم دارد

ای عشق بی نشان به خدا خسته ام بیا

ای عشق بی نشان به خدا خسته ام بیا چون موسم خزان به خدا خسته ام بیا آخر بیا بگو به چه اسمی بخوانمت یا صاحب الزمان به خدا خسته ام بیا

هر جمعه می بینم تو را از ابتدا نور

هر جمعه می بینم تو را از ابتدا نور ای آنکه هستی در افق در انتها نور بی شک تمام عمر در ظلمت نشستم من منشأ تاریکی ام اما شما نور

می رسد آنکه به دستش گره ها وا شدنی است

می رسد آنکه به دستش گره ها وا شدنی است آنکه با آمدنش نـور هویـدا شدنی است غم مخور ای دل سرگشته سحر نزدیک است شب ظلمانی این بادیه فردا شدنی...