مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 51

الهی همگان در فراق می سوزند و دوستدار در دیدار، چون دوست دیده ور گشت دوستدار را شکیبایی چه کار ؟

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 52

الهی با بهشت چه سازم و با حور چه بازم، مرا دیده یی ده که از هر نظری بهشتی سازم.

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 53

الهی گُل بهشت در چشم عارفان خار است و جویندهٔ تو را با بهشت چکار است؟

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 54

الهی اگار بهشت چشم و چراغ است بی دیدار تو درد و داغ است.

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 55

الهی بهشت بی دیدار تو زندان است و زندانی بزندان برون نه کار کریمان است.

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 58

الهی تو ما را برگرفتی و کسی نگفت که بر دار، اکنون که بر گرفتی وا مگذار و در سایهٔ لطف و عنایت خود میدار.

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 59

الهی عارف تو را بنور تو میداند و از شعاع وجود عبارت نمی تواند پس موحد تو را بنور قُرب می شناسد و در آتش می سوزد، مسکین او که تو را به صنایع شناخت...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 47

الهی بشناخت تو زندگانیم، به نصرت تو شادانیم ف بکرامت تو نازانیم و بغزت تو عزیزانیم.

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 48

الهی ما بتو زنده ایم هرگز کی میریم ف ما که بتو شادمانیم کی اندوهگین شویم ف ما که بتو نازانیم چون بی تو بسر آریم، ما که بتو عزیزیم هرگز چون ذلیل...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 50

الهی هر که تو را جوید اینقدر راستخیزی باید یا به تیغ ناکامی او را خون ریزی باید هر که قصد تو کند روزش چنین است یا بهرهٔ درویش خود چنین است.