مسیر جاری :
#اشعار عطار نیشابوری در راسخون
#اشعار عطار نیشابوری در مقالات
#اشعار عطار نیشابوری در فیلم و صوت
#اشعار عطار نیشابوری پرسش و پاسخ
#اشعار عطار نیشابوری در مشاوره
#اشعار عطار نیشابوری در خبر
#اشعار عطار نیشابوری در سبک زندگی
#اشعار عطار نیشابوری در مشاهیر
#اشعار عطار نیشابوری در احادیث
#اشعار عطار نیشابوری در ویژه نامه
بعثت پیامبر اکرم (ص) تحولی عظیم در تاریخ بشریت
چه کنیم ضربان قلب بالا برود
نقش شفافیت مالی در کاهش تعارض منافع چیست؟
نقش رسانهها در برجستهسازی موارد تعارض منافع چیست؟
آیا افشاگری در مورد تعارض منافع میتواند به کاهش آن کمک کند؟
NFT چطور ارزشگذاری میشود؟
قد و وزن مناسب کودکان در سنین مختلف
وقف عام و خاص چه تفاوتی با هم دارند؟
خط ناخونی شیوهای تفننی در خوشنویسی
خط گلزار یکی از شیوههای تفننی در خوشنویسی
ما ره ز قبله سوي خرابات ميکنيم
ما ره ز قبله سوي خرابات ميکنيم شاعر : عطار پس در قمارخانه مناجات ميکنيم ما ره ز قبله سوي خرابات ميکنيم گاهي ز صاف ميکده هيهات ميکنيم گاهي ز درد درد هياهوي ميزنيم...
وقت آن آمد که ما آن ماه را مهمان کنيم
وقت آن آمد که ما آن ماه را مهمان کنيم شاعر : عطار پيش او شکرانه جان خويش را قربان کنيم وقت آن آمد که ما آن ماه را مهمان کنيم وانگهي بر خاک راهش ديده خونافشان کنيم چون...
گاه لاف از آشنايي ميزنيم
گاه لاف از آشنايي ميزنيم شاعر : عطار گه غمش را مرحبايي ميزنيم گاه لاف از آشنايي ميزنيم در ره عشقش نوايي ميزنيم همچو چنگ از پردهي دل زار زار آخر اين دم ما ز جايي...
ما گبر قديم نامسلمانيم
ما گبر قديم نامسلمانيم شاعر : عطار نامآور کفر و ننگ ايمانيم ما گبر قديم نامسلمانيم گه همدم جاثليق رهبانيم گه محرم کم زن خراباتيم کز وسوسه اوستاد شيطانيم شيطان...
بيار آن جام مي تا جان فشانيم
بيار آن جام مي تا جان فشانيم شاعر : عطار نثاري بر سر جانان نشانيم بيار آن جام مي تا جان فشانيم که جان بر جام جانافشان فشانيم بيا جانا که وقت آن درآمد ز غيرت جان خود...
اکنون که نشانهي ملاميم
اکنون که نشانهي ملاميم شاعر : عطار وانگشت نماي خاص و عاميم اکنون که نشانهي ملاميم زيرا که نه مرد ننگ و ناميم تا کي سر نام و ننگ داريم معشوقهي خويش را غلاميم ...
ساقيا خيز که تا رخت به خمار کشيم
ساقيا خيز که تا رخت به خمار کشيم شاعر : عطار تائبان را به شرابي دو سه در کار کشيم ساقيا خيز که تا رخت به خمار کشيم اوفتان خيزان از خانه به بازار کشيم زاهد خانهنشين را...
بيا تا رند هر جايي بباشيم
بيا تا رند هر جايي بباشيم شاعر : عطار سر غوغا و رسوايي بباشيم بيا تا رند هر جايي بباشيم اسير بند خودرايي بباشيم نميترسي که همچون خود نمايان ز سر تا پاي قرايي بباشيم...
بر هرچه که دل نهاده باشيم
بر هرچه که دل نهاده باشيم شاعر : عطار در مشرکي اوفتاده باشيم بر هرچه که دل نهاده باشيم حالي ز دو خر پياده باشيم گر بر کامي سوار گرديم داد نفسي نداده باشيم صد عمر...
اي صدف لعل تو حقهي در يتيم
اي صدف لعل تو حقهي در يتيم شاعر : عطار عارض تو بي قلم خط زده بر لوح سيم اي صدف لعل تو حقهي در يتيم عقل ميان بسته چست بر سر کويت مقيم روح دهن مانده باز در سر زلفت مدام...