گنج دزديده ز جايي پي برم
گنج دزديده ز جايي پي برم شاعر : عطار گر به کوي دلربايي پي برم گنج دزديده ز جايي پي برم گر به قرب جانفزايي پي...
شنبه، 6 فروردين 1390
خويش را چند ز انديشه به سر گردانم
خويش را چند ز انديشه به سر گردانم شاعر : عطار وز تحير دل خود زير و زبر گردانم خويش را چند ز انديشه به سر گردانم...
شنبه، 6 فروردين 1390
درين نشيمن خاکي بدين صفت که منم
درين نشيمن خاکي بدين صفت که منم شاعر : عطار ميان نفس و هوا دست و پاي چند زنم درين نشيمن خاکي بدين صفت که منم ...
شنبه، 6 فروردين 1390
دردا که ز يک همدم آثار نمي‌بينم
دردا که ز يک همدم آثار نمي‌بينم شاعر : عطار دل باز نمي‌يابم دلدار نمي‌بينم دردا که ز يک همدم آثار نمي‌بينم از...
شنبه، 6 فروردين 1390
ما مي از کاس سعادت خورده‌ايم
ما مي از کاس سعادت خورده‌ايم شاعر : عطار در ازل چندين صبوحي کرده‌ايم ما مي از کاس سعادت خورده‌ايم ما که شرب روح...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا دردي درد او چشيديم
تا دردي درد او چشيديم شاعر : عطار دامن ز دو کون در کشيديم تا دردي درد او چشيديم در کنج فنا بيارميديم با هم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا ما سر ننگ و نام داريم
تا ما سر ننگ و نام داريم شاعر : عطار بر دل غم تو حرام داريم تا ما سر ننگ و نام داريم بيچارگيي تمام داريم تو...
شنبه، 6 فروردين 1390
بر هرچه که دل نهاده باشيم
بر هرچه که دل نهاده باشيم شاعر : عطار در مشرکي اوفتاده باشيم بر هرچه که دل نهاده باشيم حالي ز دو خر پياده باشيم...
شنبه، 6 فروردين 1390
دل ز عشق تو خون توان کردن
دل ز عشق تو خون توان کردن شاعر : عطار عقل را سرنگون توان کردن دل ز عشق تو خون توان کردن تا قيامت برون توان کردن...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي پسر اين رخ به آفتاب درافکن
اي پسر اين رخ به آفتاب درافکن شاعر : عطار باده‌ي گلرنگ چون گلاب درافکن اي پسر اين رخ به آفتاب درافکن جام پياپي...
شنبه، 6 فروردين 1390
در رهت حيران شدم اي جان من
در رهت حيران شدم اي جان من شاعر : عطار بي سر و سامان شدم اي جان من در رهت حيران شدم اي جان من در تو سرگردان شدم...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که جان درباخت بر ديدار او
هر که جان درباخت بر ديدار او شاعر : عطار صد هزاران جان شود ايثار او هر که جان درباخت بر ديدار او تا شوي از خويش...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي دلم مستغرق سوداي تو
اي دلم مستغرق سوداي تو شاعر : عطار سرمه‌ي چشمم ز خاک پاي تو اي دلم مستغرق سوداي تو عاشق ياقوت جان افزاي تو ...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي دو عالم يک فروغ از روي تو
اي دو عالم يک فروغ از روي تو شاعر : عطار هشت جنت خاک‌بوس کوي تو اي دو عالم يک فروغ از روي تو تا ابد حبل‌المتين...
شنبه، 6 فروردين 1390
سر پا برهنگانيم اندر جهان فتاده
سر پا برهنگانيم اندر جهان فتاده شاعر : عطار جان را طلاق گفته دل را به باد داده سر پا برهنگانيم اندر جهان فتاده ...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي ز صفات لبت عقل به جان آمده
اي ز صفات لبت عقل به جان آمده شاعر : عطار از سر زلفت شکست در دو جهان آمده اي ز صفات لبت عقل به جان آمده تشنه...
شنبه، 6 فروردين 1390
ماه را در مشک پنهان کرده‌اي
ماه را در مشک پنهان کرده‌اي شاعر : عطار مشک را بر مه پريشان کرده‌اي ماه را در مشک پنهان کرده‌اي بر جمال خويش...
شنبه، 6 فروردين 1390
آن را که نيست در دل ازين سر سکينه‌اي
آن را که نيست در دل ازين سر سکينه‌اي شاعر : عطار نبود کم از کم و بود از کم کمينه‌اي آن را که نيست در دل ازين سر...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي که با عاشقان نه پيوندي
اي که با عاشقان نه پيوندي شاعر : عطار بي تو دل را کجاست خرسندي اي که با عاشقان نه پيوندي دم زند جادوي دماوندي...
شنبه، 6 فروردين 1390
گرد مه خط معنبر مي کشي
گرد مه خط معنبر مي کشي شاعر : عطار سر کشانت را به خط در مي کشي گرد مه خط معنبر مي کشي خرقه‌ي هستي ز سر بر مي...
شنبه، 6 فروردين 1390