ما ز عشقت آتشين دل مانده‌ايم
ما ز عشقت آتشين دل مانده‌ايم شاعر : عطار دست بر سر پاي در گل مانده‌ايم ما ز عشقت آتشين دل مانده‌ايم پاي در گل...
شنبه، 6 فروردين 1390
در چه طلسم است که ما مانده‌ايم
در چه طلسم است که ما مانده‌ايم شاعر : عطار با تو به هم وز تو جدا مانده‌ايم در چه طلسم است که ما مانده‌ايم مانده...
شنبه، 6 فروردين 1390
ما رند و مقامر و مباحي‌ايم
ما رند و مقامر و مباحي‌ايم شاعر : عطار انگشت نماي هر نواحي‌ايم ما رند و مقامر و مباحي‌ايم خون ريز ز ديده چون...
شنبه، 6 فروردين 1390
ما درد فروش هر خراباتيم
ما درد فروش هر خراباتيم شاعر : عطار نه عشوه فروش هر کراماتيم ما درد فروش هر خراباتيم وانگشت‌نماي اهل طاماتيم...
شنبه، 6 فروردين 1390
گرچه در عشق تو جان درباختيم
گرچه در عشق تو جان درباختيم شاعر : عطار قيمت سوداي تو نشناختيم گرچه در عشق تو جان درباختيم در ره سوداي تو مي‌باختيم...
شنبه، 6 فروردين 1390
هرچه همه عمر همي ساختيم
هرچه همه عمر همي ساختيم شاعر : عطار در ره ترسابچه درباختيم هرچه همه عمر همي ساختيم صد علم عشق برافراختيم راهب...
شنبه، 6 فروردين 1390
عاشقي چيست ترک جان گفتن
عاشقي چيست ترک جان گفتن شاعر : عطار سر کونين بي‌زبان گفتن عاشقي چيست ترک جان گفتن علم پي کردن از عيان گفتن ...
شنبه، 6 فروردين 1390
کفر است ز بي نشان نشان دادن
کفر است ز بي نشان نشان دادن شاعر : عطار چون از بيچون نشان توان دادن کفر است ز بي نشان نشان دادن آنگاه روا بود...
شنبه، 6 فروردين 1390
با تو سري در ميان خواهد بدن
با تو سري در ميان خواهد بدن شاعر : عطار کان وراي جسم و جان خواهد بدن با تو سري در ميان خواهد بدن از دو عالم بي...
شنبه، 6 فروردين 1390
دل ز عشق تو خون توان کردن
دل ز عشق تو خون توان کردن شاعر : عطار عقل را سرنگون توان کردن دل ز عشق تو خون توان کردن تا قيامت برون توان کردن...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق را بي‌خويشتن بايد شدن
عشق را بي‌خويشتن بايد شدن شاعر : عطار نفس خود را راهزن بايد شدن عشق را بي‌خويشتن بايد شدن در ره او بت‌شکن بايد...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق چيست از خويش بيرون آمدن
عشق چيست از خويش بيرون آمدن شاعر : عطار غرقه در درياي پر خون آمدن عشق چيست از خويش بيرون آمدن نيست هرگز روي بيرون...
شنبه، 6 فروردين 1390
اين راز شگرف پي ببردن
اين راز شگرف پي ببردن شاعر : عطار وانگاه ز خويش پي بريدن اين راز شگرف پي ببردن صد پرده به يک زمان دريدن صد...
شنبه، 6 فروردين 1390
آتشي در جمله‌ي آفاق زن
آتشي در جمله‌ي آفاق زن شاعر : عطار نوبت حسن علي‌الاطلاق زن آتشي در جمله‌ي آفاق زن نيست بر حق تو به استحقاق زن...
شنبه، 6 فروردين 1390
خال مشکين بر آفتاب مزن
خال مشکين بر آفتاب مزن شاعر : عطار شيوه‌اي ديگرم بر آب مزن خال مشکين بر آفتاب مزن آتشم در دل خراب مزن گر به...
شنبه، 6 فروردين 1390
گر سر اين کار داري کار کن
گر سر اين کار داري کار کن شاعر : عطار ور نه‌اي اين کار را انکار کن گر سر اين کار داري کار کن مست منگر خويش را...
شنبه، 6 فروردين 1390
گر مرد نام و ننگي از کوي ما گذر کن
گر مرد نام و ننگي از کوي ما گذر کن شاعر : عطار ما ننگ خاص و عاميم از ننگ ما حذر کن گر مرد نام و ننگي از کوي ما گذر...
شنبه، 6 فروردين 1390
خيز و از مي آتشي در ما فکن
خيز و از مي آتشي در ما فکن شاعر : عطار نعره‌ي مستانه در بالا فکن خيز و از مي آتشي در ما فکن خويش را خوش در بن...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي پسر اين رخ به آفتاب درافکن
اي پسر اين رخ به آفتاب درافکن شاعر : عطار باده‌ي گلرنگ چون گلاب درافکن اي پسر اين رخ به آفتاب درافکن جام پياپي...
شنبه، 6 فروردين 1390
چو دريا شور در جانم ميفکن
چو دريا شور در جانم ميفکن شاعر : عطار ز سودا در بيابانم ميفکن چو دريا شور در جانم ميفکن به پاي پيل هجرانم ميفکن...
شنبه، 6 فروردين 1390