بودي که ز خود نبود گردد
بودي که ز خود نبود گردد شاعر : عطار شايسته‌ي وصل زود گردد بودي که ز خود نبود گردد ممکن نبود که عود گردد چوبي...
شنبه، 6 فروردين 1390
گر نکوييت بيشتر گردد
گر نکوييت بيشتر گردد شاعر : عطار آسمان در زمين به سر گردد گر نکوييت بيشتر گردد کار ازو همچو آب زر گردد آفتابي...
شنبه، 6 فروردين 1390
پير ما وقت سحر بيدار شد
پير ما وقت سحر بيدار شد شاعر : عطار از در مسجد بر خمار شد پير ما وقت سحر بيدار شد در ميان حلقه‌ي زنار شد از...
شنبه، 6 فروردين 1390
قصه‌ي عشق تو چون بسيار شد
قصه‌ي عشق تو چون بسيار شد شاعر : عطار قصه‌گويان را زبان از کار شد قصه‌ي عشق تو چون بسيار شد ره فراوان گشت و دين...
شنبه، 6 فروردين 1390
يک شرر از عين عشق دوش پديدار شد
يک شرر از عين عشق دوش پديدار شد شاعر : عطار طاي طريقت بتافت عقل نگونسار شد يک شرر از عين عشق دوش پديدار شد هرچه...
شنبه، 6 فروردين 1390
در راه تو هر که راهبر شد
در راه تو هر که راهبر شد شاعر : عطار هر لحظه به طبع خاک تر شد در راه تو هر که راهبر شد در عالم عشق تاج سر شد...
شنبه، 6 فروردين 1390
چو خورشيد جمالت جلوه‌گر شد
چو خورشيد جمالت جلوه‌گر شد شاعر : عطار چو ذره هر دو عالم مختصر شد چو خورشيد جمالت جلوه‌گر شد همه عالم به زير...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که زو داد يک نشاني باز
هر که زو داد يک نشاني باز شاعر : عطار ماند محجوب جاوداني باز هر که زو داد يک نشاني باز يا تو هم چون دهي نشاني...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که سر رشته‌ي تو يابد باز
هر که سر رشته‌ي تو يابد باز شاعر : عطار درش از سوزني کنند فراز هر که سر رشته‌ي تو يابد باز نفسي مي‌زند به سوز...
شنبه، 6 فروردين 1390
در پرده‌ي زلف توست جان‌باز
در پرده‌ي زلف توست جان‌باز شاعر : عطار در مجمع سرکشان عالم در پرده‌ي زلف توست جان‌باز خون دل من بريخت چشمت ...
شنبه، 6 فروردين 1390
گرچه در عشق تو جان درباختيم
گرچه در عشق تو جان درباختيم شاعر : عطار قيمت سوداي تو نشناختيم گرچه در عشق تو جان درباختيم در ره سوداي تو مي‌باختيم...
شنبه، 6 فروردين 1390
هرچه همه عمر همي ساختيم
هرچه همه عمر همي ساختيم شاعر : عطار در ره ترسابچه درباختيم هرچه همه عمر همي ساختيم صد علم عشق برافراختيم راهب...
شنبه، 6 فروردين 1390
ما ز خرابات عشق مست الست آمديم
ما ز خرابات عشق مست الست آمديم شاعر : عطار نام بلي چون بريم چون همه مست آمديم ما ز خرابات عشق مست الست آمديم ...
شنبه، 6 فروردين 1390
چه مقصود ار چه بسياري دويديم
چه مقصود ار چه بسياري دويديم شاعر : عطار که از مقصود خود بويي نديديم چه مقصود ار چه بسياري دويديم بسي خواري و...
شنبه، 6 فروردين 1390
دوش درآمد ز درم صبحگاه
دوش درآمد ز درم صبحگاه شاعر : عطار حلقه‌ي زلفش زده صف گرد ماه دوش درآمد ز درم صبحگاه کرده پريشان شکنش صد سپاه...
شنبه، 6 فروردين 1390
شب را ز تيغ صبحدم خون است عمدا ريخته
شب را ز تيغ صبحدم خون است عمدا ريخته شاعر : عطار اينک ببين خون شفق در طشت مينا ريخته شب را ز تيغ صبحدم خون است عمدا...
شنبه، 6 فروردين 1390
ساقي بشکن خمار جان را
ساقي بشکن خمار جان را شاعر : عطار درياب حيات جاودان را ساقي بشکن خمار جان را از دست مده مي مغان را کين يک...
شنبه، 6 فروردين 1390
رفت پيش بوعلي آن پير زن
رفت پيش بوعلي آن پير زن شاعر : عطار کاغذي زر برد کين بستان ز من رفت پيش بوعلي آن پير زن جز ز حق نستانم از کس...
شنبه، 6 فروردين 1390
گفت لقمان سرخسي کاي اله
گفت لقمان سرخسي کاي اله شاعر : عطار پيرم و سرگشته و گم کرده راه گفت لقمان سرخسي کاي اله پس خطش بدهند و آزادش...
شنبه، 6 فروردين 1390
از قضا افتاد معشوقي در آب
از قضا افتاد معشوقي در آب شاعر : عطار عاشقش خود را درافکند از شتاب از قضا افتاد معشوقي در آب اين يکي پرسيد از...
شنبه، 6 فروردين 1390