در اعماق دل محرومان
شنيده بودم که ايشان را براي پست وزارت نامزد کرده اند. يک روز او را ديدم و ابراز رضايت کردم. لبخندي زد و گفت: « من يک شاگرد خياطم. من را به وزارت...
سه‌شنبه، 8 مهر 1393
کار خير استخاره ندارد
هميشه کار ديگران را بر کار خودش ترجيح مي داد. سال 63 مي خواستيم منزلمان را عوض کنيم. قرار بود خانه اي در شهرک طباطبايي بخريم. مقداري پول با سختي...
سه‌شنبه، 8 مهر 1393
هميشه به فکر مردم
آن روزها، سيمان کمياب بود و او با هزار زحمت براي منزل مسکونيمان چند کيسه فراهم کرده بود و مي خواست شروع به کار کند که فهميد مسجد محله براي تعميرات،...
سه‌شنبه، 8 مهر 1393
شبانه بين فقرا تقسيم مي کرد
اگر حاج يونس پنج روز براي مرخصي به کرمان مي آمد، همه خبردار مي شدند و اگر کاري داشتند، به او مي گفتند. اگر کسي مريضي داشت، در خانه را مي زد و...
سه‌شنبه، 8 مهر 1393
خدمت با نام ديگران
در سال 1352 با عباس به يکي از روستاهاي همجوار مي رفتيم. به خاطر دور بودن راه، هر روز مجبور بودم مسافتي را با موتور طي کنم از آنجايي که عباس علاقه...
سه‌شنبه، 8 مهر 1393
معنويات پيچيده شده به سختي ها
شهيد حجت الاسلام عبدالله ميثمي مي فرمود: ما توي زندان يک معلمي داشتيم که درس اخلاق براي ما مي گفت. يک روز کمي آب پاشيدم کف زندان و کمي بوي خوشي...
دوشنبه، 7 مهر 1393
يک مشت خاک بپاش صورتم !
محاصره آبادان توسط دشمن يک طرف و گرماي طاقت فرسايي که انگار داشت همه چيز را در خود ذوب مي کرد يک طرف. نگاه رزمنده ي ميانسالي که لحظه اي ايستاده...
دوشنبه، 7 مهر 1393
زيان شهرت
ماشين در يکي از غذاخوري هاي ميان راهي توقف نمود. همه باهم بر سر يک ميز ناهار مي خورديم. بناگاه متوجه شدم که کريمي غذاي خود را نصف کرد. نصفش را...
دوشنبه، 7 مهر 1393
داريد پيکان، نداريد ويلچر!
يادم مي آيد که ايشان در اتاق کار روي زمين مي نشست و کارهايشان را انجام مي داد و از اين بابت احساس کردم شايد معذب باشند. پيشقدم شدم رفتم يک سري...
دوشنبه، 7 مهر 1393
برنامه ي خودسازي
عينکي داشت که هر روز دسته ي آن را تعمير مي کرد. دسته ي عينکش شکسته بود و هر روز يک نخي، سيمي، منگنه اي پيدا مي کرد و به جاي لولاي اين عينک از...
دوشنبه، 7 مهر 1393
سفره‌ی رنگین مال شما
همزمان با فرمان امام برای تشکیل جهاد سازندگی، جهاد شمیرانات نیز تأسیس شد. در انتخاب سرپرست جهاد همه مستأصل بودند. دنبال کسی می گشتند که بتواند...
دوشنبه، 7 مهر 1393
به من برادر بگوييد
شهيد کاظمي واقعاً اهل دنيا نبود، مال و ثروت و مقام و عنوان و شهرت هيچوقت ايشان را فريفته نکرد. خدا مي داند بارها وقتي در ملاقاتهاي خصوصي و نشست...
دوشنبه، 7 مهر 1393
آن پُست را نپذيرفت
مدت زيادي در جبهه هاي جنگ حضور داشت، به طوري که لياقت فرماندهي را پيدا کرده بود. محمد جواد مي توانست در مقام فرمانده ي گردان خدمت کند، اما هرگز...
يکشنبه، 6 مهر 1393
نگاهي ديگر به دنيا
به منظور انجام مأموريتي، به يکي از روستاهاي حاشيه کوير رفته بوديم، نيمه شب، موقع برگشت، ماشينمان خراب شد. کوير بود و تاريکي و سکوت. آب هم نداشتيم....
يکشنبه، 6 مهر 1393
سرگرم دنيا
به همه کمک مي کرد. مردم از او راضي بودند. خدا را شکر مي کردم که چنين فرزند صالحي دارم. وقتي معلم روستا شد، شادي من چند برابر شد. يک روز که به...
يکشنبه، 6 مهر 1393
دنيا زندان مؤمن است
آن شجاعتي که برازنده ي شخصيت ايشان است، عملياتي بود که به اتفاق پاسدار همرزمش در افغانستان انجام داد و بيست و نه نفر از اشرار را يک تنه به اسارت...
يکشنبه، 6 مهر 1393
دنيا زندان مؤمن است
آن شجاعتي که برازنده ي شخصيت ايشان است، عملياتي بود که به اتفاق پاسدار همرزمش در افغانستان انجام داد و بيست و نه نفر از اشرار را يک تنه به اسارت...
يکشنبه، 6 مهر 1393
مسافري بيش نيستيم
براي مراسم خواستگاري به مشهد رفتيم. در راه هرچه تلاش کردم، فايده اي نداشت. دوست داشتم دختري را که من انتخاب کرده بودم و وضع مالي خوبي داشت، قبول...
يکشنبه، 6 مهر 1393
آماده براي روزهاي سخت
شير علي هرگز پايبند خورد و خواب نبود. هميشه مي گفت: « يکي از برکاتي که خداوند نصيب بچه هاي محروم کرده، اين است که در شرايط سخت و ناهموار با خوردن...
يکشنبه، 6 مهر 1393
مال دنيا، مانع وصال
حسن زير بار ازدواج نمي رفت. من که برادر کوچکتر بودم ازدواج کرده بودم؛ ولي حسن مجرد بود. يک روز پدر و مادرم به من مأموريت دادند که راجع به ازدواج،...
يکشنبه، 6 مهر 1393