ما اينجا کارگريم!
هنوز بچه ها در آبادان بودند. شهري مظلوم و پر خاطره که در جاي جايش عزيزي به خون غلتيده بود. آنان در مدرسه اي رو به روي کليسا مستقر بودند.
شنبه، 22 شهريور 1393
نصيحت کننده بايد عامل باشد
من از قم اعزام شده بودم. او از مشهد مقدس. فقط دو، سه بار قسمت شد که در خطّ مقدم و پشت خط ببينمش. يک بار تو يکي از پادگان ها بود. سر ظهر، نماز...
جمعه، 21 شهريور 1393
چشم، الآن مي آيم
شهيد اسماعيل دقايقي شهيد دقايقي، هر شب وقتي که همه خواب بودند، پوتين هاي رزمندگان را از گل و لاي پاک مي کرد و آن ها را واکس مي زد.
جمعه، 21 شهريور 1393
خود را فرو مي کشيد تا بلندتر نباشد!
محمدعلي چيزي از حضور خود در جبهه ها براي ما نمي گفت. يک روز در بازگشت از يک عمليات که در آن، دست او جراحت سطحي برداشته بود، قبل از رسيدن به منزل،...
جمعه، 21 شهريور 1393
من يک بسيجي ام
هنگامي که خبر بازگشت پيروزمندانه ي رزمندگان دلير گردان مسلم بن عقيل از عمليات بيت المقدس در شهر ملاير پيچيد، شايد بيش از نيمي از مردم ملاير،...
جمعه، 21 شهريور 1393
مگر چه فرقي با بقيه دارم؟
علي محمد اربابي به خاطر علاقه اي که به بسيج داشت، هميشه لباس بسيجي مي پوشيد. يک روز که طبق معمول براي نيروهاي تازه وارد لشکر، از اهميت جبهه و...
جمعه، 21 شهريور 1393
پاي رزمنده را بوسيد
يک بار به همراه شهيد نامجوي به ملاقات مرحوم ناصر رحيمي رفتيم. شهيد نامجوي متوجه شد که ناصر رحيمي ناراحت است. به او گفت: « اگر کمک لازم داري،...
جمعه، 21 شهريور 1393
بالاي طاق نصرت
« برادر مجيد بقايي در عمليات طريق القدس به صورت يک رزمنده ي ساده شرکت کرد. با اين که فرمانده ي سپاه محور عملياتي شوش بود، از او در اين عمليات...
جمعه، 21 شهريور 1393
خود را گم نکنيد
حاج قاسم مير حسيني سرشار از تواضع و فروتني بود. وقتي از جبهه برمي گشت، به خانه ي خويشاوندان مي رفت و منتظر نمي ماند که ديگران به ديدن او بروند....
جمعه، 21 شهريور 1393
جاروي درون
تازه از جبهه آمده بود. وقتي او را ديدم، يک دستش توي جيبش بود. ديده بوسي کرديم و دست داديم. عبدالله هميشه دو دستي دست مي داد و اغلب تا پايان صحبت،...
جمعه، 21 شهريور 1393
دوست دارم گمنام بمانم
خاکساري و خفض جناح از ويژگي هاي مردان خداست و تواضع جاذبه اي است که دوست و دشمن را به خود مي کشد. شهيد حسيني حتي بعد از نمايندگي مجلس، از اين...
جمعه، 21 شهريور 1393
من سلام مي کنم!
طرف هاي عصر، رضا و نصيري همراه پرسنل، آستين ها را بالا زدند و چند ماشين وانت کرايه کردند. رضا، سر اولين تخت را گرفت و نصيري بار وانت کرد. تواضع...
پنجشنبه، 20 شهريور 1393
تواضع مردمي، اقتدار نظامي
در روستاي مير آباد واقع در جاده ايرانشهر - سردشت، يکي از ضد انقلابيون را به اسارت گرفته بوديم و شهيد بروجردي خيلي خودماني با او صحبت مي کرد و...
پنجشنبه، 20 شهريور 1393
من نوکر بسيجي ها هستم
عباس هميشه علاقه داشت تا گمنام باقي بماند. او از تشويق، شهرت و نام، سخت گريزان بود. شايد اگر کسي با او برخورد مي کرد، خيلي زود به اين ويژگي اش...
پنجشنبه، 20 شهريور 1393
فروتني در برابر پدر و مادر
شهيد نياکي آدمي پر توان و مقتدر و مقاوم بود. در گرما گرم تابستان در کانکس او کولر روشن نمي شد و بيشتر وقت ها، او به خاطر گرما، فقط با يک زير...
پنجشنبه، 20 شهريور 1393
دلجويي از خطاکار
بچه هاي گردان، پس از شهادت مرتضي زارع حسابي دلتنگ شدند. شهادت مرتضي ضربه ي سنگيني به تيپ زد. چرا که مرتضي کسي نبود که يک شبه به فرماندهي گردان...
پنجشنبه، 20 شهريور 1393
از اصطلاحات بي زارم
آمد پيش من، ساعت يک و نيم شب. ليوان آب جوش دستم بود. حال واحوال کرديم. نيم ساعت با هم بوديم. روشن نشد بگه آب جوش مي خواهد. تعارفش کردم تا ميل...
پنجشنبه، 20 شهريور 1393
افتخار خدمت به بچه هاي جبهه
با اين که از فرماندهان سپاه خراسان بود، اما کمتر کسي در جبهه از مسئوليتش خبر داشت. هميشه با لباس بسيجي ظاهر مي شد. يک روز داخل سنگر فرماندهي...
پنجشنبه، 20 شهريور 1393
تواضع و فروتني در سيره ي شهدا
بعد از عمليات بيت المقدس، در تبريز به عضويت رسمي سپاه در آمدم. دو ماه از عضويتم در سپاه مي گذشت که تقاضاي اعزام به جبهه کردم. تقاضا براي اعزام...
پنجشنبه، 20 شهريور 1393
جارو مي کشيد!
مقالات خوبي بود. مسائل مربوط به آموزش خلباني، هوانوردي و سجاياي اخلاقي و عاطفي، انواع ماهواره هاي نظامي، لاستيک هواپيما و نحوه ي استفاده از آن....
پنجشنبه، 20 شهريور 1393