تذکر محترمانه

حميد در يکي از يادداشت ها مي نويسد: «در کلاس دقايقي براي معرفي کتاب اختصاص داده شد. دفتر خاطرات و يادداشت هاي شاگردان و مقاله و نوشته و ... آنها...

دوشنبه، 10 شهريور 1393

اول بايد «من» را کشت

شهيد حسن شفيع زاده نوجوان بود که مطلع شد، يکي از آوازخوانان مبتذل دوران طاغوت از تهران آمده و قرار است در سينما کريستال تبريز کنسرت اجرا کند....

يکشنبه، 9 شهريور 1393

رسالت

عملکرد شهيد در مسئله ي امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه با مفاسد اجتماعي و مظاهر تهاجم فرهنگي دشمن داراي اهميت بسياري است. با اينکه در آن...

يکشنبه، 9 شهريور 1393

اوّل گوشزد مسائل اخلاقي

شهيد جميل شهسواري عمليات هاي زيادي را در رکاب جميل بودم و هر بار درس ها از او گرفتم. عادت داشت قبل از هر عملياتي، بچه ها را جمع مي کرد و پيش...

يکشنبه، 9 شهريور 1393

قيامت خود را خراب نکن

شش برادر به همراه پدر و مادر در خانه نشسته گرم صحبت بوديم، نگاهي به تک تک ما انداخت سپس رو به پدر کرد و گفت: «پدرجان! اين همه فرزند پسر داري....

يکشنبه، 9 شهريور 1393

خاطره گويي براي ترويج خوبي ها

شهيد مهدي اميني در حاليکه يک جفت کفش توي دستش گرفته، وارد سنگر مي شود. يک جفت کفش کارگري. - «پيدا کرده ام.» بچه ها مي خندند. مي گويد: از همين...

يکشنبه، 9 شهريور 1393

وظيفه نداري بزني

برادر شهيد مسعود برنجي يوسفي، مي گويد: «در يک تعميرگاه، يکي از وسايل فنّي خراب شده بود و افراد متخصّص آن کارگاه، از تشخيص اشکال و تعميرش عاجز...

يکشنبه، 9 شهريور 1393

دعوت به خوبيها و نهي از زشتيها در سيره ي شهدا (2)

يکي از دوستانِ قبل از انقلاب شهيد بزرگوار غلامرضا جعفري مي گويد: «علي رغم آن که شهيد نسبت به رعايت حجاب اسلامي بسيار حساس بود، ولي يک روز درسي...

يکشنبه، 9 شهريور 1393

دعوت به خوبيها و نهي از زشتيها در سيره ي شهدا (3)

در اوايل انقلاب که سپاه پاسداران از اهميّت خاصّي برخوردار بود، فرمانده ي سپاه زابل که بينش خوبي داشت، براي شرکت در بعضي جلسات اداري گاهي ما را...

يکشنبه، 9 شهريور 1393

دعوت به خوبيها و نهي از زشتيها در سيره ي شهدا (1)

شهيد محمود سعيدي نسب نقل مي کرد: «در فرصتي سوار تاکسي بودم، راننده بدون ملاحظه ي سرنشينان نوار موسيقي مبتذل گذاشت.» به او تذکر دادم، گفت: «آقا...

يکشنبه، 9 شهريور 1393

حرمت حرم

در محلّ قديمي ما، عباس قلوه، مشهور بود. يک مرد هيکلي با سبيلي تابيده رو به بالا. خيلي ها از او حساب مي بردند، هر وقت حرفي مي پراند، کسي جرأت...

يکشنبه، 9 شهريور 1393

تصمیم گیری بجا و به موقع

هر دو به استخدام سپاه درآمده بودیم و به دلیل تفاوت رسته ای نتوانستیم با هم در جبهه حضور پیدا کنیم. او به دلیل استعداد خاصی که داشت در اطلاعات...

جمعه، 16 خرداد 1393

یک موج جدید

دمدمای غروب بود که خرمشهر چندین نوبت سقوط کرده بود. ما در آن شرایط سخت که همه از نظر روحی در فشار بودیم، صحنه ی عجیبی از شیخ شریف دیدیم که هیچ...

جمعه، 16 خرداد 1393

در منطقه ی کمین

با خدمه ی قایق، چهار نفر بودیم. قایق توی گل گیر کرد. خیلی تلاش کردیم از گل بیرون بیاریم، فایده ای نداشت. جلوتر از ما کمین بود. کسی هم از آن جا...

جمعه، 16 خرداد 1393

طرح نو

حمید مرا از دور دید، راه بی خطر را نشان داد. رفتم داخل خاکریز، گفتم: «نَه خَبر؟» گفت: «عراقی ها آن طرف جاده اند و ما این طرف و هر جور هست باید...

جمعه، 16 خرداد 1393

عین یکی از اهالی روستا!

یک روز با تعدادی از بچه های رزمنده، در یکی از مسیرهای مریوان در حال حرکت بودیم. و فرمانده ی تیپ از جمیل و خصوصیات او برایمان صحبت می کرد. از...

جمعه، 16 خرداد 1393

سلاح معارف اسلامی

هر وقت که فراغتی بدست می آوریم، اوقات خود را با شرکت در جلسات مذهبی، سپری می کردیم. سخنرانانی که از جاهای مختلف می آمدند، به خصوص بعضی از روحانیونی...

جمعه، 16 خرداد 1393

برای بن بست ها

یادم می آید وقتی در اطلاعات و عملیات بودم، ایشان تلاش می کرد تا ریزترین اطلاعاتی را که نزد ما وجود دارد، بگیرد. حتی، ما را تشویق می کرد برویم...

جمعه، 16 خرداد 1393

تیزبینی سیاسی

«چندین ملاقات چند ساعته، با او در بیرجند داشتم. در اتاق یکی از خانه های محقر بخش مستضعف نشین بیرجند- که ظاهراً منزل پدری ایشان بود- زیر یک کرسی...

جمعه، 16 خرداد 1393

تیزبینی سیاسی

«چندین ملاقات چند ساعته، با او در بیرجند داشتم. در اتاق یکی از خانه های محقر بخش مستضعف نشین بیرجند- که ظاهراً منزل پدری ایشان بود- زیر یک کرسی...

جمعه، 16 خرداد 1393