دو آفتاب
غروب شد و نگاه ستاره‌های بنفش میان آتش از غم دوباره پرپر شد زن ابرهای دلش را به آسمان بخشید وقاب کوچک چشمش پر از کبوتر شد
يکشنبه، 28 آذر 1395
دلیلی ندارد که فردا نیایی
دلم شور می‌زد مبادا نیایی مگر شب، سحر می‌شود تا نیایی! مگر می‌شود من در آتش بسوزم تو اما برای تماشا نیایی تو افتده‌تر هستی از اینکه یک شب
يکشنبه، 28 آذر 1395
دلوایه
بخواب دختر من خواب خوب خوش ببین امشب بخواب تا که بخوابد تب زمین امشب برای دیدن آن خواب کوچک و معصوم چقدر ماه نشسته است در کمین امشب
شنبه، 27 آذر 1395
دستی رساتر
به دشت لاله زیر چتر خورشید مه رخسار ساقی می‌درخشید ز گلبرگ رخش الماس می‌ریخت ز رویش جوهر احساس می‌ریخت عطش در چشم مستش موج می‌زد
شنبه، 27 آذر 1395
دریا دلان لیلی وش
آتش شکفته است ای زن! از خیمه‌ها بیا بیرون گودال را تماشا کن، جوشیده برکه‌ای از خون هفتاد و دو سر خرسند، عطشان کنار گودالند دریا دلان لیلی وش،...
شنبه، 27 آذر 1395
درهای باغ گریه
دفترچه‌های گریه که هر شب گشوده است این بار با عطش سر مطلب گشوده است این فصل‌های خیس که سرشار از دعاست مانند سجده‌های شما لب گشوده است
شنبه، 27 آذر 1395
در غروبی نفس‌گیر
پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق بود
شنبه، 27 آذر 1395
دختر تنهای خدا، بر زمین
ای فلق عصمت وخورشید شرم ای دل خورشید، ز روی تو گرم عصمت تو حافظ ناموس دهر نازکش خنده تو، جان قهر چهره صبح، از تو صفا یافته
شنبه، 27 آذر 1395
دامن خیمه به بالا بزن...
گرچه تا غارت این باغ نمانده است بسی بوی گل می‌رسد از خیمه خاموش کسی چه شکوهی است در این خیمه که صد قافله دل می‌نوازند به امید رسیدن جرسی
شنبه، 27 آذر 1395
داغ بی کسی
زمین تشنه و تن پوش تیره و تنها تو هزار قافله...در اوج بی‌‎ کسی‌ها تو پرنده... سنگ... دختان به سینه می‌کوبند دوباره دسته‌ای از کوچه رد شد اما...
شنبه، 27 آذر 1395
داغ آلاله
آن روز که دشمن آب را بر او بست از غصه دلِ فرشته‌ها سخت شکست عباس کنارِ علقمه مشک به دوش با زمزمه‌ی آب به دریا پیوست
شنبه، 27 آذر 1395
دار
دنیا، به دور شهر تو دیوار بسته است هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است کی عید می‌سرد که تکانی دهم به خویش؟ هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است
شنبه، 27 آذر 1395
خیمۀ غم
مثل ابر سپیدی رسیدم، شد سراسیمه با دیدن من آسمان سرخ شد تا سکینه، آمد و دید گلگون تن من چشم من بسته و زخم ها باز، کم نگاهم کن ای دختر ناز! دیگر...
شنبه، 27 آذر 1395
خيمه‌هاي سوخته
ماند خاکستر بجا از خيمه‌هاي سوخته سبز شد بانگ عزا از خيمه‌هاي سوخته مي‌رود تا آسمان همراه بانگ يا حسين شعله شور و نوا از خيمه‌هاي سوخته
شنبه، 27 آذر 1395
خیمه و دشت
خیمه در دست باد می ‌چرخید دشت آرام نی لبک می‌زد دو کبوتر برای یک پرواز دلشان عاشقانه لک می‌زد
شنبه، 27 آذر 1395
خیمه‌های حسین
جهان برید سیه جامه در عزای حسین (ع) که سوخت شعله بیداد خیمه‌های حسین (ع) ز آه پرده گیان حریم عرش خدای زمانه خیمه برافراشت در عزای حسین (ع)
شنبه، 27 آذر 1395
خیمه عطشان
باز هم در نظرم عرصه جولان پیداست جوشش آب روان، خیمه عطشان پیداست خون مظلوم کسی در شفق آن سوی روز سیب سرخی ست که در پرتو ایمان پیداست
شنبه، 27 آذر 1395
خیمه درآتش
آنجا که هیچ قطره آبی نمانده بود زخمی ‌ترین کبوتر بی لانه، پر گشود دیگر کسی نبود که دردی دوا کند حتی خبر ز ساقی لب تشنگان نبود
شنبه، 27 آذر 1395
خونچه‌ها بر سر نی، دایره در دایره دف!
خونچه‌ها بر سر نی، دایره در دایره دف! و صدا توی صدا، دایره: سر! دایره: دف! و صدا خنجر داوود که بر نیزه بلند اشک زد دایره‌ای دایره تر، دایره دف!
شنبه، 27 آذر 1395
خون سپیدار
آشفته و بی قرار می‌آمد می‌آمد و بوی یار می‌آمد می‌آمد و دشت بی قرارش بود مبهوت نگاه بردبارش بود مردی که زمین به سایه‌اش محتاج
شنبه، 27 آذر 1395