پیغام سرخ کربلا
باد می‌رقصاند آرام و متین زلفی رها را بر سر نی می‌برند امروز قرآن پاره‌ها را آسمان دلتنگ و تاریک غم خورشید خونین می‌کشد بر گردن خود شال سنگین...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
پرواز
آسمان می‌طلبیدت آن روز فرصتی بود که پرواز کنی در میان عطشی جان فرسا عقده‌ی حادثه را باز کنی
چهارشنبه، 24 آذر 1395
پرچم خون
زخم پوشانده تنش را سپر انداخته تیغ با رجزخوانی او قافیه را باخته تیغ کیست این مرد که یک سر همه آتش شده است؟ گل نموده است ز شولای تنش آخته تیغ...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
پَرپَر
آورد سمتِ خیمه، یک اسب پیکری را مشک بدون آب و دستان پرپری را از بچه‌ها جدا شد، گم کرد کاروان را می‌دید روی نیزه، از دورها سری را در راه درپایی...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
پا به پای آب
در مشک می‌تپد دل خونش به جای آب جاری است درسکوت نگاهش صدای آب صحرا در انتظار، بیند چه می‌شود آخر میان این همه غم ماجرای آب؟
چهارشنبه، 24 آذر 1395
پا به پای اسب مرگ
می‌بری کجا مرا نیزه دار آفتاب این منم سپیده‌ام بی قرار آفتاب هر کجا نشسته‌ام بی صدا شکسته‌ام من نبوده‌ام چرا در کنار آفتاب پا به پای اسب مرگ...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
بیعتی بی دست می‌خواهد وفای حیدری
بر سر دستش سری، در دست دیگر پیکری هستی‌اش را کرده پرپر غنچه نیلوفری نور را بگرفته در مشتش چو خورشید یقین می‌درخشد در شبی تاریک روشن اختری بال...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
بهانه برای گریستن
ای بهترین بهانه برای گریستن وی داغ جاودانه برای گریستن با نام داغدار تو ای لاله بهشت زیباست هر ترانه برای گریستن نام تو در گشایش دل‌های داغدار...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
بهاری تلخ
رو سوی خیمه‌ها، بهاری تلخ جاده‌‎ای سرنگون، سواری تلخ تن‌اش از دست‌ها جدا برخاست داشت با تشنگان قراری تلخ
چهارشنبه، 24 آذر 1395
به نام عشق
...ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان مثل تیری که رها می‌شود از دست کمان خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
چهارشنبه، 24 آذر 1395
به لحن ماهِ شب توفان
به لحن ماهِ شب توفان، لب سپیده سخن می‌گفت به لحن خون جوانمردان، سرِ بریده سخن می‌گفت غروب بود، کبودی‌ها به روی سنگ شتک می‌زد صدای روشن آیینه...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
به خون خدا
شام و خرابه و سرهفتاد و دو شهید «خورشید روی نیزه» کسی تا ابد ندید انبوه خیمه‌ها، که به آتش کشیده شد در دشت خون قیامت کبرایی آفرید
چهارشنبه، 24 آذر 1395
به پاس گلویت
نیزارها می‌نوازند، محزون به پاس گلویت عمری است لب تر نکرده است هامون به پاس گلویت زخمی نشسته است شاید، مردی شکسته است شاید باید که ماتم بگیرد،...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
بوسه خیزران
روی خاک افتاد خورشیدم، جهان را تب گرفت عالمی را ناله‌های ممتدد یارب گرفت آب‌ها آتش گرفتند آسمان بی تاب شد لاله‌ها پرپر شدند و غنچه‌ها را تب گرفت...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
بغض گلو
امشب که می‌آید، خدا اعجاز خواهد کرد جبریل هم، بال و پرش را باز خواهد کرد این لحظه ها را، ای خدا! رحمی به حالم کن زخمی‌ترین بغض گلو، لب باز خواهد...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
برگشته‌ام از کربلا
منکه برگشته‌‎ام از کرب و بلا هست در صحن دلم روضه به پا منکه بی یار و حبیب آمده‌ام به مدینه چه غریب آمده‌ام دیده‌ام داغ همه همسفران
چهارشنبه، 24 آذر 1395
برج بردباری
کجاست آخرین روز و شب شماری ما؟ چقدر طول کشیده است بی قراری ما دگر تحمل درد فراق ممکن نیست کجاست مرهم این زخم، زخم کاری ما؟ اگر چه زلزله یأس...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
برای امام حسین
دیرگاهیست که اوضاع حیات آرام است! باد نسیان زده آن سوی فرات آرام است! دیرگاهیست که احوال زمین بد نشده است گویی از خواب زمین قافله‌ای رد نشده...
چهارشنبه، 24 آذر 1395
بانوی انتظار
بر صفحه‌های خالی تقویم : سارها (یعنی دوباره شکل گرفته بهارها) از صخره‌های روشن، از شانه‌های ماه وقتی که آمدند فرود آبشارها
چهارشنبه، 24 آذر 1395
بانو...مباد
بانوترین! مبادا که تنها گذاری‌ام در ازدحام شهر به خود واگذاری‌ام جاری است جای پای حضورت، ولی مباد چشم انتظار مژدۀ شن‌ها گذاری‌ام می‌ترسم از تزاحم...
چهارشنبه، 24 آذر 1395