نویسنده: یونس فرهمند
ابوفارس عبدالعزیز بیدرنگ پس از تصدی حکومت، تلاشهای فراوانی انجام داد تا قدرت را از وزیران نظامی به سلاطین مرینی منتقل کند. او که از جاهطلبیهای وزیر عمربن عبدالله یابانی، به درستی آگاه بود و میدانست که در پی ارضای حس خودکامگیاش به زودی فرد دیگری از خاندان مرینیان را به سلطنت برخواهد داشت، وی را با حیله به قصر شاهی فراخواند و به غلامانش دستور داد تا سرش را از تن جدا کنند؛ سپس یاران و نزدیکان وزیر را به زندان انداخت و به هلاکت رساند تا راه را برای اقتدار خویش هموار سازد. (1) پس از تصرف تلمسان همین که سلطان مرینی عزم بازگشت به مغرب داشت، در ربیع الاول 774ق. به ناگاه درگذشت تا آخرین بارقههای امید برای احیای اقتدار سلاطین مرینی و کاستن از استبداد وزیران نظامی به یأس مبدل شود. او نخست با هدف تثبیت اوضاع داخلی کوشید تا مراکز قدرت در مغرب را که در این زمان چند پاره شده بود و به ویژه هر یک از امرای مرینی تحت سرپرستی وزیری قدرتمند، شهری را اداره میکردند، به زیر نفوذ درآورد. از اینرو، از فرصت اختلاف امیر مرینی مراکش و سرپرستاش عامربن محمد سود جست و در سال 769ق. ابوالفضل مرینی را کشت. (2) سپس به تعقیب عامر به جبل هنتانه لشکر کشید و به سال 771ق. پس از شکنجه سخت او را نیز از میان برداشت. (3)
هنوز عبدالعزیز مرینی سرگرم دفع شورش عامربن محمد بود که فرصتی فراهم آمد تا مرینیان در امور اندلس مداخله کنند؛ زیرا پس از سقوط جزیره الخضراء به دست آلفونسوی دهم در دوره ابوالحسن مرینی به سال 743ق. عملاً راه ارتباطی مغرب و اندلس مسدود شد. با مرگ آلفونسو و تشدید اختلافات میان فرزندان او، سلطان نصری غرناطه از عبدالعزیز مرینی استمداد جست تا با تأمین هزینههای نظامی و مالی و پشتیبانی ناوگان دریایی مغرب، جزیره الخصراء را از مسیحیان بازپس گیرند؛ مسلمانان در سال 770ق. شهر را به محاصره گرفتند و پس از تسلیم مسیحیان، آ نجا را به تصرف درآوردند. (4)
دیگر مرکز قدرت مغرب که با عبدالعزیز مرینی، دست کم در نهان دشمنی داشت. زیانیان تلمسان بودند که به ویژه در این دوره کوشش میکردند تا قبایل عرب معقل ساکن در مناطق مرزی را علیه قبایل همپیمان مرینیان بسیج کنند. همزمان شکایات قبایل عرب مغرب میانه، چون امیر سوید و ساکنان الجزایر از تعدیات ابوحموی زیانی نیز بالا گرفت. (5) سلطان مرینی که بر گسست پیوند قبایل این منطقه از زیانیان آگاهی یافته بود، نخست در سال 772ق. ابوبکر بن غازی، فرمانده نظامیاش را روانه تلمسان کرد و سپس خود روانه آنجا شد؛ طولی نکشید ابوحمو زیانی که تاب مقاومت در برابر سپاه مرینی را نداشت، از معرکه گریخت و پس از تعقیب بسیار، به سختی توانست از مهلکه جان سالم به در برد. (6) ابن خلدون که خود در کشاکش این منازعات در تلمسان حضور داشته است، ضمن اظهار گلایه از سعایت بدگویان در حق وی، نزد عبدالعزیز مرینی گفت که چون وی به بیگناهیاش وقوف یافت او را آزاد کرد و مأموریت داد تا قبایل عرب ریاح را به حکومت مرینیان پیوند دهد. (7)
پس از تصرف تلمسان همین که سلطان مرینی عزم بازگشت به مغرب داشت، در ربیع الاول 774ق. به ناگاه درگذشت تا آخرین بارقههای امید برای احیای اقتدار سلاطین مرینی و کاستن از استبداد وزیران نظامی به یأس مبدل شود. (8) حقیقت این است که سلطان عبدالعزیز کوشید تا با قتل وزیر مستبد، عمربن عبدالله یابانی، شکوه سلطنت را بار دیگر احیاء کند، اما به علت فقدان مشروعیت و تعدد مدعیان قدرت، راهی جز اتخاذ سیاستهای سرکوبگرایانه- که موجب بر کشیدن نظامیان میشد- پیش پای سلطان نبود. این امر قدرتگیری روزافزون نظامیان و رهبران آنها را در پی داشت؛ به گونهای که ابوبکر بن محمد غازی، وزیر جنگ، همان کرد که اسلافش میکردند. او برای ابوزیان محمد، ملقب به السعید، فرزند خردسال سلطان در گذشته که هنوز به سن تمییز نرسیده بود، بیعت گرفت تا با در پرده داشتن وی همچنان دستش در تصرف امور باز بماند. (9)
نمایش پی نوشت ها:
1- ابن خلدون، همان، ص429؛ سلاوی، همان، صص52-53.
2- ابن خلدون، همان، صص 430-431؛ سلاوی، همان، ص54.
3- ابن خلدون، همان، ص433؛ سلاوی، همان، صص55-56.
4- ابن خلدون، العبر، ج7، صص434-435؛ سلاوی، ج4، ص56؛ حرکات، ج2، ص42.
5- ابن خلدون، همان، ص435.
6- همان، ص436؛ سلاوی، ج4، صص 57-58.
7- ابن خلدون، همان، صص 436-437.
8- ابن خلدون، همان، ص 446؛ سلاوی، ج4، ص60.
9- همان جاها.
فرهمند، یونس؛ (1394)، مرینیان: سیاست، جامعه و فرهنگ در مغرب سدههای میانه، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.