ابوعنان فارس بن علی بن عثمان بن یعقوب، فرزند ابوالحسن، ملقب به المتوکل علی الله (1) در سال 729ق. از کنیزی رومی زاده شد. (2) مورخان و ادبای معاصر وی تنها به علت برخورداری از صفات منحصر به فردش، به تمجید از او پرداختهاند؛ (3) از اینرو، از تحولات اولیه زندگی او اطلاعی در دست نیست. اعلام حکومت از سوی ابوعنان- در حالی که پدرش در تونس زنده بود و داعیه سلطنت مرینی داشت- شکستهای پیاپی و مآلاً ضعف روزافزون آنها در افریقیه و اختلاف شدید بین پدر و پسر، به قبایل بنیسلیم و بربران زناته بنی عبدالواد و حفصیان امکان داد تا مجدداً اقتدار خود را باز یابند. با این همه، به درستی میتوان حدس زد که شرایط فرهنگی دربار مرینی و کثرت دانشمندان و علما و مدارس فاس در این دوره و نیز توجهات انکارناپذیر پدر در تربیت وی، در او اثر جالب توجهی داشته است؛ (4) به طوری که از او «فقیهی ساخت که با علمای بزرگ به مناظره مینشست و گاه خطاهای آنان را متذکر میشد... و به منطق و اصول دین آشنا بود و در حساب و زبان عربی حظی وافر داشت». (5)
اقدامات ستیزهجویانه وی با پدر، او را فردی جاهطلب و بلندپرواز مینمایاند؛ به گونهای که برای رسیدن به مطامع خود از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد. احتمالاً نامگذاری خود به نام امیرالمؤمنین (6) را که در میان اجداد او نیز چندان مسبوق به سابقه نبود، (7) باید در جهت همین جاهطلبیهایش تفسیر کرد. او برخلاف اسلاف خود که پس از درگذشت پدر به تاج و تخت مرینیان دست مییافتند، مشروعیت خویش را طبق سنت معمول در بین سلاطین مرینی به دست نیاورد، بلکه با شورش علیه پدر، بر تخت سلطنت تکیه زد. (8) این امر هم مداخله همسایگان در امور سیاسی مرینیان را به دنبال داشت و هم بخش اعظمی از توان بالقوه امرای مرینی را صرف درگیریهای داخلی کرد. شورش ابوعنان علیه پدر در حالی بود که سلطان مرینی، او را به سبب صیانت نفس و قرآن دوستی، بر دیگر برادران ترجیح میداد و چه بسا زود هنگام او را به ولیعهدی میگماشت. (9) به هر روی، ابوعنان در ربیع الاول سال 749ق. برجای پدر نشست و از مردم برای خود بیعت گرفت. (10)
اعلام حکومت از سوی ابوعنان- در حالی که پدرش در تونس زنده بود و داعیه سلطنت مرینی داشت- شکستهای پیاپی و مآلاً ضعف روزافزون آنها در افریقیه و اختلاف شدید بین پدر و پسر، به قبایل بنیسلیم و بربران زناته بنی عبدالواد و حفصیان امکان داد تا مجدداً اقتدار خود را باز یابند.
منابع به این پرسش که آیا ابوعنان از مرگ پدر به عنوان دستاویزی برای دستیابی به حکومت استفاده کرده است یا خیر؟ پاسخ قاطعی ابراز نکردهاند، اما از خلال آنها میتوان دریافت که گویی نخست امر بر ولیعهد مرینیان مشتبه شده بود؛ (11) ولی پس از آگاهی از حیات پدر به علت پروای از دست رفتن حکومت مرینیان در مغرب و یا هراس از مواجهه با پدر، از موضع خود عقب ننشست و راه چاره را در مقابله با او دید. این امر بیش از هر چیز از فقدان انسجام حاکمیت سیاسی مغرب در سده هشتم حکایت دارد و توجیه برخی از محققان مبنی بر تعدد همسران سلاطین مرینی و در نتیجه کثرت فرزندان را نمیتوان در این باره چندان موجه دانست. (12) به نظر میرسد ضعف یکباره مرینیان، خاصه پس از دوره ابوعنان، بیش از آنکه معلول کثرت فرزندان باشد در اثر روی کار آمدن وزرای قدرتمندی بود که خود را در پناه امرای خردسال مرینی قرار میدادند. (13)
در حالی که ابوالحسن با بحرانهای پیاپی استقلال طلبان مواجه شده بود و انتظار داشت از سوی فرزندش به وی مدد رسد، ابوعنان عزم خود را جزم کرده بود تا از احیا، قدرت پدر جلوگیری کند؛ از اینرو، امرای حفصی بجایه و قسنطینه را که از سوی ابوالحسن به سرزمین دیگری تبعید شده بودند به موطن اصلی خود بازگرداند تا با احیای حکومت حفصیان، از آن به عنوان سد حائلی بین خود و پدر استفاده کند. (14) اینگونه بود که سران قبایل عرب بنیسلیم به امیر ابوالعباس فضل حفصی که در بونه میزیست، پیوستند و دیری نپایید که دیگر شهرهای مغرب ادنی، چون بلاد الجرید، حامه، جَربَه، (15) قابس، نفطه و قَفصَه (16) نیز از سلطه مرینیان خارجی شد. (17)
شکست سهمگین قیروان نه ت نها موجب استقلال امری حفصی در شهرهای مغرب ادنی شد. بلکه به بنی عبدالواد نیز فرصت داد تا بار دیگر با استفاده از اختلاف میان ابوالحسن مرینی و فرزندش ابوعنان، بر اوضاع سیاسی مغرب میانه تسلط یابند. آنها پس از آگاهی از ضعف سلطان مرینی، ابوسعید عثمان بن عبدالرحمن زیانی را در تونس به حکومت برداشتند و پس از اتحاد با قبایل مغراوه و بنی توجین به سوی تلمسان رفتند. (18) این چنین هرج و مرج، مغرب میانه را نیز فرا گرفت و عثمان بن جرار، کارگزار، و نماینده ابوالحسن مرینی که در میان رعایای مغربی مشروعیتی نداشت، از تلمسان گریخت (19) و در جمادی الاولی سال 749ق. حکومت را به ابوسعید زیانی وانهاد. به علاوه منطقه شلف (20) و شهرهای مهم آن، چون تَنَس به دست قبایل مغراوه به رهبری علی بن راشد افتاد. (21) به این ترتیب، مهمترین خطری که حکومت نوظهور زیانی را تهدید میکرد، همسایگی با سلطان ابوعنان مرینی بود که میتوانست بار دیگر تلمسان را زیر سلطه خود در آورد. از اینرو، عثمان زیانی با اتخاذ هدفی مشترک؛ یعنی جلوگیری از قدرت مجدد ابوالحسن مرینی و بازگشت وی به مغرب میانه، با ابوعنان مرینی پیمان صلح منعقد کرد. (22)
حکومت ابوعنان پس از اعلام استقلال و در حالی که پدرش هنوز زنده بود، ثبات چندانی نداشت؛ زیرا این امر، حامیا ن سلطنت پدر را به واکنش وا میداشت و او میبایست همه عمر را همچون سرداری کارآزموده به دفع شورشیان و مقابله با بحرانهای پیاپی موجود میپرداخت. وی نخست تهاجم ونزماربن عریف بن یحیی، فرزند امیر زغبه که با دفع شورشیان مغرب ادنی به حمایت از ابوالحسن مرینی برخاسته بود و آهنگ تصرف تلمسان را داشت، سرکوب کرد (23) و با کسب غنایم بسیار، خود را برای مقابله با برادرزادهاش، منصوربن ابی مالک که در فاس حکومت داشت، آماده ساخت. ابوعنان چنان در این تصمیم راسخ بود که وزیرش، حسن بن سلیمان یرزیکن را با شبههای ناچیز و به اتهام مراودات پنهانی با منصوربن ابی مالک از میان برداشت و خود را برای رویارویی با فرمانروای فاس به وادی ابوالاجراف رساند. (24) منصور در این نبرد شکست خورد و به همراه لشکریانش به فاس گریخت. ابوعنان در 749ق. شهر را محاصره کرد و با اختلافافکنی در میان سران آنجا، بر برادرزادهاش دست یافت و وی را کشت. چندی بعد اهالی سبته نیز که تا این زمان به ابوالحسن وفادار مانده بودند، با تسلیم والی خود، عبدالله بن علی، به ابوعنان پیوستند و این چنین سراسر مغرب تحت فرمان وی درآمد. (25)
نمایش پی نوشت ها:
1- الحلل الموشیة، ص179.
2- ابن احمر، روضة النسرین فی دولة بنی مرین، ص27؛ همو، النفحة النسرینیة و اللمحة المرینیة، ص51.
3- همو، روضة النسرین فی دولة بنی مرین، ص27؛ ابن حاج النمیری، سفرنامه نویس و یادداشتنگاری که در بسیاری از جنگها وی را همراهی نموده، به پارهای از خصوصیات جسمی، اجتماعی- اخلاقی و اعتقادی وی اشاره کرده است (نک: مقدمه ابن شقرون بر فیض العباب، صص122-127).
4- ماجی، صص60-61.
5- ابن احمر، روضة النسرین فی دولة بنی مرین، صص 27-28.
6- همو، النفحة النسرینیة و اللمحة المرینیة، ص51.
7- نک: همو، ص45، 47، 49.
8- ابن خلدون، العبر، ج7، ص368.
9- همان جا.
10- ابن قنفذ، الفارسیة فی مبادی الدولة الحفصیة، ص171.
11- به تعبیر ابن قنفذ «قد لبس علیه الامر»، همان جا.
12- حسین مونس، تاریخ المغرب و حضارته، ج3، ص40.
13- ابن خلدون، العبر، ج7، ص396.
14- ابن قنفذ، الفارسیة فی مبادی الدولة الحفصیة، ص172؛ زرکشی، ص86.
15- جَربَه: جزیرهای در دریای مدیترانه در نزدیکی قابس در افریقیه (یاقوت حموی، ج2، ص118؛ حمیری، ص158).
16- قفصَه: از شهرهای کهن و از توابع بلاد الجرید که با تقیوس یک مرحله فاصله داشت (حمیری، صص477-479).
17- ابن خلدون، همان، صص373-374.
18- همو، ج7، ص371، سلاوی، ج4، ص156.
19- ابن خلدون علت رویگردانی مردم از او را دعوی منصبی دانسته که به ارث از جانب پدر به او نرسیده بود (همان جا).
20- شلف: رودی مشهور در مغرب در نزدیکی ملیانه که شهر کهن شلف بر کرانه آن قرار داشت (حمیری، 343).
21- ابن خلدون، العبر، همان جا.
22- ابن خلدون، همان، ص372.
23- ابن خلدون، همان، ص369.
24- همان، ج7، ص370.
25- همان جا.
فرهمند، یونس؛ (1394)، مرینیان: سیاست، جامعه و فرهنگ در مغرب سدههای میانه، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.