نویسنده: یونس فرهمند
تشکیلات سیاسی مرینیان برخلاف دیگر حکومتهای سیاسی مغرب سده هشتم هجری چون حفصیان، عمدتاً ماهیت دینی نداشت؛ (1) آنها برخلاف حفصیان که خود را میراثدار دینی موحدون میدانستند و در تقلید و الگوگیری از اندیشههای سیاسی- حکومتی ابن تومرت از هیچ کوششی فروگذار نمیکردند، هرگونه پیوند دینی یا قومی خاص را مردود میدانستند. (2) با این همه، همزمان با گسترش سلطه سیاسی مرینیان بر سراسر مغرب و تحول حکومتشان از خاندانی کوچک به سلسلهای محلی و بزرگ که میتوانست در مغرب و اندلس نقشی در خور ایفا کند، اندیشه سیاسی آنان نیز دگرگون شد. مهمترین تغییری که در دوره سلطنت مرینیان رخ داد استعمال القاب سلطانی، چون «امیر المسلمین» برای سلطان مرینی بود و به موازات آن، سلطان به عنوان بالاترین مرجع تصمیم گیرنده در امور سیاسی، تشکیلات مرتبط با نهاد قدرت را اداره میکرد و موضوعات دینی را به فقها واگذار میکرد. از بررسی القاب و حدود اختیارات حکام مرینی پیش از دوره ابوالحسن میتوان دریافت که این خاندان، نخست از اماراتی قبیلهای که در رأس هرم قدرت، رهبری ملقب به «امیر» قرار داشت، (3) آغاز شد و پس از توسعه قلمرو سیاسی با پذیرش الزامات تشکیلاتی نظام جدید، امارت را به سلطنت مبدل کردند. به نظر میرسد در دوره سلطنت، سلاطین مرینی تفکیک روشنی بین امور دینی و حکومتی قائل میشدند. گزارش ابوالحسن مرینی از وصیت جد و سرسلسله این خاندان؛ یعنی عبدالحق به روشنی مبین این موضوع است که رعیت را میتوان فقط در اموری به کار گرفت که رعایت مبانی دینی و اجتهاد در آن، شرط لازم باشد. وی تأکید کرده است که در حکومتداری، سه منصب صاحب قصبه، صاحب شرطه و والی را به هیچ روی نمیتوان به رعیت سپرد؛ با این همه، آنها میتوانند عهدهدار مناصبی، چون خطیب نماز و امام جماعت، قضا و حسبه شوند. (4)
مهمترین تغییری که در دوره سلطنت مرینیان رخ داد استعمال القاب سلطانی، چون «امیر المسلمین» برای سلطان مرینی بود و به موازات آن، سلطان به عنوان بالاترین مرجع تصمیم گیرنده در امور سیاسی، تشکیلات مرتبط با نهاد قدرت را اداره میکرد و موضوعات دینی را به فقها واگذار میکرد. (5) اتخاذ لقب امیرالمسلمین برای سلطان که از دوره مرابطون، خاصه پس از پیروزی مهم یوسف بن تاشفین در نبرد زلاقه در مغرب معمول شد، (6) به وضوح از این حکایت دارد که سلاطین مرینی نیز به ایفای نقشی در جهان اسلام تمایل داشتند که پیش از این مرابطون بدان دست یافته بودند. سلسله تلاشهای آنان برای مقابله با مسیحیان و نجات بنی احمر از دست آنها را میتوان از این منظر توجیه کرد. به نظر میرسد آنها میخواستند با معرفی خود به عنوان تنها قدرتی که توان مقابله با مسیحیان را دارد، از این ابزار برای بسط حاکمیت سیاسی خود در جهان اسلام استفاده کنند.
در دوره ابوالحسن و ابوعنان، تغییر مهمی در باب القاب و جایگاه سلاطین مرینی رخ داد نویسندگان و دیوانیان پیوسته تلاش میکردند با هدف گسترش دامنه نفوذ دینی و سیاسی سلطان، نه تنها بر «برتری بلامنازع پادشاه مرینی» (7) در بین سلاطین مسلمان انگشت تأکید نهند و «حسن تدبیر سیاسیاش» (8) را بستایند، بلکه تمهیدی اتخاذ کنند تا خلافت و ملوکیت را در وی جمع ببینند. جالب توجه است که ابن مرزوق، سیره نگار ابوالحسن مرینی، کتابش المسند را با تبیین معنای لغوی و اصطلاحی خلافت آغاز کرده و خلیفه را «قائم مقام پیامبر» (9) دانسته است و پس از بررسی دیدگاههای فرق مختلف اسلامی، چون اشاعره، معتزله و اهل سنت، مخدوم خویش را واجد هفت ویژگی لازم برای احراز منصب خلافت ذکر کرده است. (10) از اینرو، عجب نیست که بنی مرین را از «اعلام زناته» دانسته است (11) و آراء بسیاری از نسبشناسان را مرجوح و مردود اعلام و حتی ابن ابی زرع را به کذب و گزارش روایات غیرواقع متهم کرده است. (12) او از این هم فراتر رفته و نسب مرینیان را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیوند داده و آنان را از علویان حسنی دانسته است. (13) بدیهی است با طرح استدلالات مذکور، مهمترین گام جهت مشروعیت بخشی به خلافت مرینیان برداشته شده است. به درستی معلوم نیست که در جامعه آن روز این مدعا تا چه حد مقبول افتاده است، اما به نظر میرسد انعکاس چندان مثبتی برای سلطان مرینی نداشته است؛ این مهم از آنجا استنباط میشود که ابن مرزوق کتابی مستقل در «فضیلت خلافت» نگاشت و احادیث مربوط به آن را گرد آورد تا بدینوسیله خلافت مخدوم خویش را پذیرفتنی نماید. (14) از سوی دیگر، «حسن خلق و اعتدال مزاج و سلامت ظاهر» (15) را از دیگر شروط خلافت برشمرده و ابوالحسن را در این صفات بیبدیل دانسته است. او کوشیده است تا از هر فرصتی جهت تقویت جایگاه دینی وی استفاده کند. بدیهی است با توجه به وضع سیاسی جهان اسلام دار سده هشتم هجری از یک سو و اقتدار روزافزون مرینیان در دوره ابوالحسن و ابوعنان از سویی دیگر، مهمترین خلأیی که سلاطین مرینی در راه تبدیل سلطنت به خلافت با آن مواجه بودند، فقدان مشروعیت دینی بود. از اینرو، ابن مرزوق همواره میکوشید تا سلوک سیاسی- اجتماعی سلطان را با موازین شرعی منطبق کند. بارزترین نمود این رفتار از سوی ابوالحسن مرینی، منع بوسیدن زمین در پیشگاه سلطان بود که به عنوان یکی از مظاهر غیرشرعی و بدعتگونه آن را نهی کرد. (16)
به رغم تلاشهای زایدالوصف نویسندگانی، چون ابن مرزوق مبنی بر ارائه چهرهای دینی از ابوالحسن و نیز مجاهدتهای کمنظیر وی در جبهه نظامی اندلس، به نظر میرسد جامعه اسلامی آن روزگار تلقی درستی از جایگاه دینی وی به عنوان خلیفه نداشته است. این کوششها در دوره ابوعنان به ثمر نشست و مساعی وی و نزدیکانش برای القای معنای خلافت وی به نحو فزایندهای رواج یافت. آنچه به این مهم کمک میکرد برخورداری ابوعنان از مواهب دینی، چون حفظ قرآن و سلامت نفس بود که در بین دیگر سلاطین مرینی کمتر دیده میشد. (17) از اینرو، نه تنها جایگاه سلطان به خلیفه ارتقا یافت، بلکه لقب معمول سلاطین مغربی همتای وی؛ یعنی «امیر المسلمین» نیز به «امیر المؤمنین» تغییر کرد. کثرت استعمال «امیر المؤمنین خلیفه» (18) از سوی ابن الحاج نمیری، کاتب و یادداشت نگار روزانه ابوعنان، و تلاش سلطان برای نمایش چهرهای دینی از خود، چون امامت نماز (19) از این حکایت دارد که دستگاه حکومتی مرینیان تا حدی به آرزوی خلافت اسلامی در مغرب دست یافته است.
نمایش پی نوشت ها:
1- برای بررسی این مهم نک: برونشویک، ج2، ص7-11.
2- حریری، ص259.
3- نک: ابن ابی زرع، الذخیرة السنیة، ص30، 35، 64.
4- ابن مرزوق، ص233.
5- برجستهترین سلطان مرینی که به کرات از او با لقب امیرالمسلمین یاد شده، یعقوب بن عبدالحق مرینی بود. (نک: ابن ابی زرع، همان، ص148، 158، 160 و جمـ).
6- الحلل الموشیه، ص29.
7- ابن مرزوق، ص92.
8- همو، ص105.
9- همو، ص95.
10- همو، ص96-97.
11- همو، ص 108.
12- همو، ص 109.
13- همو، همان جا.
14- همو، ص98.
15- همو، ص125.
16- ابن مرزوق، ص287.
17- ابن خلدون، العبر، ج7، ص368.
18- نک: نمیری، ص269، 288، 310، 314، 315 و جمـ.
19- نمیری، ص486.
فرهمند، یونس؛ (1394)، مرینیان: سیاست، جامعه و فرهنگ در مغرب سدههای میانه، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.