نویسنده: یونس فرهمند
ابوسعید عثمان، فرزند یعقوب بن عبدالحق مرینی زمانی به قدرت رسید که بار دیگر سلطه مرینیان در سراسر مغرب و اندلس رو به ضعف نهاده بود. آنها از یک سو شاهد نقض معاهدات صلح از سوی زیانیان تلمسان بودند و از سویی دیگر خود را با جنبشهای استقلالطلبانه در مناطق دوردست و مراکز مهمی، چون سبته و مراکش مواجه میدیدند. اشتغال ابوسعید مرینی به جنگ با زیانیان، وی را از اداره امور مرکز حکومت و شهرهای دوردست باز داشت؛ برای نمونه مراکش بارها عرصه تاخت و تاز شورشیان قرار گرفت و هر بار سلطان به سختی تحرکات آنجا را سرکوب میکرد؛ از اینرو، سلطان مرینی هم میباید وضع داخلی مغرب اقصی را سامان میداد و هم به گسترش نفوذش در اندلس میاندیشید. او با واگذاری امارت مرینیان در اندلس به برادرش ابوالبقا یعیش، همه همتاش را صرف ثبات داخلی مغرب کرد؛ (1) زیرا به درستی میدانست که زیانیان تلمسان به رغم معاهده صلح، چگونه شورشیان علیه حکومت مرینی و از جمله عبدالحق بن عثمان را پناه دادهاند؛ لذا همین که اندکی آرامش یافت، لشکری بزرگ فراهم آورد و به سرزمین زیانیان حمله برد و وجده را ویران کرد و سپس به تلمسان تاخت. راهبرد دفاعی ابوحموی زیانی همچون پیشینیانش پناه بردن به باروهای نفوذناپذیر شهر بود و در نتیجه ابوسعید جز تصرف پارهای دژها و روستاهای تابعه، از این محاصره طرفی نبست و به تازی عقب نشست و فرزندش ابوعلی را به نیابت از خود به فاس فرستاد تا اوضاع آنجا را به نظم آورد. (2)
روابط سیاسی مرینیان و زیانیان پس از این، خاصه به علت اشتغال سلطان مرینی به سرکوب شورشهای داخلی، تا سال 730ق. خصمانه، اما بدون جنگ تداوم یافت تا اینکه در اواخر سالهای حیات ابوسعید خبر رسید که سلطانی زیانی بر حفصیان در مغرب میانه و حتی بجایه دست تعدی گشوده است. سلطه زیانیان و توسعه قلمرو آنان در مناطق شرقی، نگرانیهای بسیار مرینیان را در پی داشت و در نتیجه به دنبال دستاویزی بودند تا از قدرتگیری بیش از پیش آنها جلوگیری کنند. این بهانه با درخواست ابویحیی حفصی، سلطان مخلوع محقق شد. اینگونه بود که ابوسعید در اواخر عمر، بار دیگر عزم تصرف تلمسان کرد، اما چون به وادی ملویه رسید و از بازپس گیری تونس به دست ابویحیی حفصی آگاه شد، عقبنشینی کرد. (3)
اشتغال ابوسعید مرینی به جنگ با زیانیان، وی را از اداره امور مرکز حکومت و شهرهای دوردست باز داشت؛ برای نمونه مراکش بارها عرصه تاخت و تاز شورشیان قرار گرفت و هر بار سلطان به سختی تحرکات آنجا را سرکوب میکرد؛ (4) با وجود این، مراکش تنها شهر ناآرام این دوره نبود؛ زیرا در حالی که سلطان مرینی در «تازی» سرگرم جنگ با زیانیان بود، فرزند و ولیعهدش ابوعلی را روانه فاس، مرکز حکومت مرینی کرد تا به نیابت از او عهددار امور شود، اما همین که ابوعلی به فاس رسید، از اطاعت پدر سر برتافت و به نام خود خطبه خواند. سلطان مرینی، عهدشکنی فرزند را نادیده نگرفت و به جنگ وی برخاست؛ ولی شکست خورد و تنها با وساطت بزرگان توانست سلطهاش بر تازی را باز یابد. دیری نگذشت که ابوعلی بیمار شد و سلطان مرینی با اغتنام فرصت، بار دیگر فاس را باز پس گرفت و فرزند سرکشاش را از ولیعهدی عزل کرد و فرزند دیگرش ابوالحسن را برجای او گماشت و تنها به سال 715ق. و پس از اعتذار وی بود که به ولایتش بر سجلماسه رضایت داد. (5) امیرعلی در سرکوب قبایل عربی معقل، ذوی حسان و شبانات، دلاوریهای بسیار کرد و ولایت سوس و مرکز آن تارودانت و بلاد درعه را گشود و چون قدرت یافت در سال 720ق. بار دیگر علیه پدر علم عصیان برداشت و عزم تصرف مراکش کرد؛ اما این بار ناکام ماند و به سختی توانست به سجلماسه عقب نشیند. (6)
فقدان مشروعیت و اتکای صرف به قدرت نظامی و ناکارآمدی نظام ولایت عهدی از جمله مسائلی بود که مرینیان دستکم تا این زمان نتوانستند راهحلی تعیین کننده برای آن بیابند؛ به علاوه تشتت، پراکندگی و کشاکش نیروهای قبیلهای عرب و بربر در جامعه مغرب عصر مرینی و فقدان عنصری کارآمد که موجب همگرایی آنها شود، به شورشها و حرکات استقلالطلبانه بیشتری دامن میزد. در چنین شرایطی حکومت مرکزی یا باید با بهرهگیری از عنصری دینی یا مذهبی به سلطه خود مشرووعیت میبخشید و یا با استفاده از توان نظامی، قبایل ضعیفتر را به تمکین وامیداشت. به نظر میرسد فقدان این عوامل بود که حتی حاکمان سبته را نیز به استقلال واداشت. این شهر با عنایت به اینکه بر دروازه اندلس قرار داشت، نه تنها نقش بندری تجاری و مهم را در مغرب ایفا میکرد، بلکه تسلط بر آن، عاملی تعیین کننده در تحولات سیاسی اندلس نیز به شمار میرفت. از اینرو، در کشاکش جنگهای داخلی مرینیان و روابط سیاسی نه چندان حسنه آنها با بنی احمر بارها سبته دچار تغییر شد و بنی عزفی که با حمایت ابوسعید مرینی بار دیگر ولایت آنجا یافته بودند، بر سلطان مرینی شوریدند و در نتیجه ابوسعید در سال 728ق. شهر را به تصرف درآورد و با هدف جلوگیری از شورش مجدد، امور مالی و جمعآوری خراج را به ابوالقاسم بن ابی مدین و فرماندهی نظامی را به عامربن فتح الله سدراتی سپرد تا شهر آرام گیرد. (7) چندی بعد و در اواخر سال 731ق. ابوسعید مرینی سرخوش از روابط حسنهای که با حفصیان برقرار کرده بود، از دنیا رفت و مشایخ و بزرگان مرینی با فرزندش ابوالحسن به حکومت بیعت کردند. (8)
نمایش پی نوشت ها:
1- ابن ابی زرع، الانیس المطرب، ص526؛ ابن خلدون، همان، ص320.
2- ابن خلدون، همان، ص321؛ سلاوی، ج3، صص104-105.
3- ابن خلدون، همان، صص 332-333.
4- نک: حریری، ص102.
5- ابن خلدون، همان، صص321-322؛ سلاوی، همان، صص105-106.
6- ابن خلدون، همان، صص 323-324.
7- همان، صص326-327؛ سلاوی، همان، صص114-115.
8- ابن خلدون، العبر، همان، ص334.
فرهمند، یونس؛ (1394)، مرینیان: سیاست، جامعه و فرهنگ در مغرب سدههای میانه، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.