اول درس بعد ورزش
من داور بازي بودم. ايرج در مقابل بازيکني حرکتي انجام داد و من به او کارت زرد دادم. ساعت ده شب، ايرج به منزلمان آمد. جلوي در ايستاد و گفت: « کيومرت...
شنبه، 27 دی 1393
ميل باستاني با پوکه ي گلوله ي توپ!
باشگاه شلوغ بود. بچّه ها حلقه زده بودند دور استاد. من هم گوشه اي ايستاده بودم و نگاه مي کردم. حرف هاي استاد وسوسه ام مي کرد که در کلاس جودو ثبت...
شنبه، 27 دی 1393
آقاي گل مسابقات
يادم است که تيم واليبال دسته ي يک کرج را براي مسابقه به « عمليات سپاه » دعوت کرده بوديم. يک تيم قوي بود. چهار – پنج نفر از بازيکنان مطرح واليبال...
شنبه، 27 دی 1393
زورخانه در پادگان!
يک روز آمد تهران. پرسيد: « امروز بازي نگذاشتي؟ » گفتم: « چرا! فردا ظهر بازي است، ساعت دو بازي داريم. » گفت: « خيلي خوب، فردا نمي روم. احتمالاً...
شنبه، 27 دی 1393
ورزش صبحگاهي
يکي از روزها نيرويي از گروهان سه به دسته ي ما آمد که از همان اوّل، حرکاتش برايم سؤال انگيز شده بود. با هر چه که دم دستش مي رسيد، مخصوصاً قابلمه...
شنبه، 27 دی 1393
عدم غفلت از پرورش جسم
نوده حاجيلر در ميان کوهي مشرف به زيارت گاه معروفش پير آباد هميشه براي مسافران جاده ي شاهرود مي درخشيد و هر روز صبح صداي بلندگوي پادگان نوده در...
شنبه، 27 دی 1393
حرمت پيشکسوت
از همان ابتدا شاگرد زرنگ و باهوشي بود و در کنار درس و مشق، به تقويّت جسم خود نيز مي پرداخت. ورزش هاي کشتي و کاراته را بيشتر از بقيه ي ورزش ها...
شنبه، 27 دی 1393
پنجاه صلوات براي برنده شدن
توي باشگاه با او آشنا شدم. از همان جا هم شيفته اش شدم. توضيح مي دهم چرا؟ تکواندو کار مي کردم. من مبتدي بودم و هميشه او را کمربند سفيد مي ديدم....
شنبه، 27 دی 1393
قهرماني در مسابقه ي انسانيت
کارمند آموزش و پرورش بود ولي خرجش را من مي دادم. پرسيدم: « پس پولهايت را چه کار مي کني؟ » گفت: « توپ و لباس هاي ورزشي براي بچّه ها مي خرم تا...
شنبه، 27 دی 1393
من زمين خورده هستم!
او برنامه هاي خودسازي مختلفي براي خود داشت. تمرينات سخت بدني جودو و کشتي، کوهنوردي و راهپيمايي هاي طولاني از جمله برنامه هاي هميشگي او بود گويي...
شنبه، 27 دی 1393
کمربند مشکي کاراته
او علاقه ي ويژه اي به ورزش هاي رزمي و باستاني داشت و در کنار تحصيل علاوه بر شرکت در کلاس هاي آموزش کونگ فو، در باشگاه کاراته نيز مرتباً شرکت...
شنبه، 27 دی 1393
خلوت کوه، روح او را مي ساخت
در روزهاي اوج جنگ که در گردان خاتم و در جبهه ي نظامي با دشمن مي جنگيد از جوانان روستا و سلامتي و نشاط و تندرستي آنان غافل نيست و از اداره تربيت...
شنبه، 27 دی 1393
همه آن چه یک جوان 20 ساله از خدا می خواهد
«مسلم اسدی رازی» به سال 1344 شمسی متولد شد. «حضرت روح الله» که از تبعید بازگشت، او تنها 13 سال داشت. به مجرد آن که توانست، پای خود را به جبهه...
شنبه، 27 دی 1393
خاطره یک فرمانده از پیرمرد تک تیرانداز لر
سردار صفوی در کتاب از جنوب لبنان تا جنوب ایران به نقل از خاطرات خود از قبل از انقلاب و دفاع مقدس می‌پردازد. وی در این کتاب، درباره دلاورمردی‌ها...
شنبه، 27 دی 1393
وسيله ي جذب و جلوگيري از انحراف
او به ورزش، به ويژه فوتبال، خيلي علاقه داشت. در دوران دبيرستان علاوه بر اينکه در محله بازي مي کرد، به باشگاه پاس هم آمده بود. از آنجا که خيلي...
جمعه، 26 دی 1393
مربي ورزش طلاب
هر روز صبح مي گفت: « بچّه ها برويم ورزش » بعد از طلوع آفتاب ما را از سپاه تا بند دره به حالت دو مي برد و بر مي گرداند. وقتي به محوطه ي سپاه بر...
جمعه، 26 دی 1393
تنها داوطلب زدن پنالتي
شهيد رفيعي پور به اسب سواري علاقه ي فراوان داشت. به همين جهت، اسب قرمز رنگ خود را شخصاً نگهداري و مواظبت مي نمود و بر اثر تمرين زياد، به يک اسب...
جمعه، 26 دی 1393
بچّه برو خونتون!
افسر بعثي ابروهايش را بالا مي انداخت. يعني نرويد. خيلي ترسيده بودم تا حالا در چنين موقعيتي قرار نگرفته بودم. دهانم از ترس تلخ شده بود. يک لحظه...
جمعه، 26 دی 1393
تو را يک پهلوان مي دانم
فرمانده دسته ي اويس قرني شد. با بودن او، نشستن معني نداشت. تا مي خواستيم بيکار باشيم، مي گفت: « شايد شيطان به سراغتان بياد! » بچّه ها مي گفتند:...
جمعه، 26 دی 1393
تنها داوطلب زدن پنالتي
شهيد رفيعي پور به اسب سواري علاقه ي فراوان داشت. به همين جهت، اسب قرمز رنگ خود را شخصاً نگهداري و مواظبت مي نمود و بر اثر تمرين زياد، به يک اسب...
جمعه، 26 دی 1393