به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
هر عارف و سالکی که راه کوی میکده را دانست و ارزش و مقام آن را فهمید، در می یابد که برای رسیدن به معشوق، راهی به جز آن نیست؛ میکده جایی است که...
سه‌شنبه، 20 اسفند 1392
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
همه ی اسباب شادی و عیش من فراهم است:گل در کنارم هست و جام شرابی نیز در دستم است. معشوق نیز در کنارم نشسته و من از او کام می گیرم؛ در چنین روز...
سه‌شنبه، 20 اسفند 1392
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
در این روزگار -که دروغ و نیرنگ و ریا همه جا را فرا گرفته -رفیق صمیمی و وفادار من، فقط جام شراب و دفتر اشعار عاشقانه ام است.
سه‌شنبه، 20 اسفند 1392
کنون که بر کف گُل جام باده صاف است
بهار است و فصل گل سرخ؛ گل سرخ مانند جامی است که پر از شراب صاف و روشن باشد و بلبل، او را با صد هزار زبان ستایش می کند.
سه‌شنبه، 20 اسفند 1392
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
فضای باغ، نشاط آور است و تماشای آن لطفی دارد. هم نشینی و صحبت با دوستان نیز شادی آور است؛ در این بهار، عاشقان و میخواران حال خوشی دارند و این...
سه‌شنبه، 20 اسفند 1392
حال دل با تو گفتنم هوس است
ای یار! آرزو دارم از بیتابی ها و بیقراری های دل خود با تو سخن بگویم و بشنوم که دل تو در چه حال است؟ آیا تو هم به من علاقه ایداری؟ دوست دارم عاشقانه...
دوشنبه، 19 اسفند 1392
اَلمنة لله که درِ میکده باز است
خدا را سپاس که در میکده باز است و محفل و مجلس عاشقان و رندان برپاست و من برای برآوردن حاجت خود به سوی آنجا می روم. خدا را شکر که می توانیم عاشقانه...
دوشنبه، 19 اسفند 1392
اگرچه باده فرح بخش و باد گُل بیز است
فصل بهار است و باد، شکوفه های درختان را در هوا پراکنده و بهار شیراز، شراب را از همیشه بیشتر فرح بخش می کند، اما محتسب سخت مراقب اجرای احکام و...
دوشنبه، 19 اسفند 1392
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
با وجود این معشوق[یا فرزند]زیبا و رعنایی که در خانه دارم، دیگر چه نیازی است که باغ و صحرا بروم و به دیدن درختان سرو و صنوبر مشغول شوم.
دوشنبه، 19 اسفند 1392
بیا که قصر امل سخت سُست بنیاد است
بیا تا با تو بگویم که آرزوهای این دنیایی -اگر برآورده شود -مانند کاخی است که پایه های سستی دارد و سرانجام فرو می ریزد؛ آری لذات این دنیا دوامی...
دوشنبه، 19 اسفند 1392
بی مهر رخت روز مرا نور نمانده است
ای یار که رویت چون خورشید تابان است! چون تو با من نیستی، روزهای عمر من چون شب تاریک است؛ از تمام عمرم جز تاریکی شب چیزی بر جای نمانده است.
دوشنبه، 19 اسفند 1392
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
از آن زمان که نسیم بر زلف های تو وزید و بوی خوش آن را به مشام عاشقان بینوا رساند، دل عاشق و دیوانه ی من که در پیچ و تاب گیسوی تو اسیر بود، بیتاب...
دوشنبه، 19 اسفند 1392
برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است
ای واعظ و نصیحت گو! به دنبال کار خود برو و دست از سر ما بردار؛ من نصیحت پذیر نیستم؛ این چه بانگ و فریادی است که به راه انداخته ای؟ دل من از راه...
دوشنبه، 19 اسفند 1392
رواق منظر چشم من آشیانه ی توست
ای یار! تو همیشه پیش چشم منی و من همیشه به یاد توام؛ خانه ی چشم من آشیانه و منزل توست؛ پس بزرگواری کن و فرود آی که این خانه متعلق به توست؛ همیشه...
دوشنبه، 19 اسفند 1392
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
از آن هنگام که خدا تو را چنین زیبا و دلفریب ساخت و خط ابروی زیبای تو را آفرید، امید من به توجه دلربایانه ی توست که به آن، هم امید دارم و هم ندارم؛...
دوشنبه، 19 اسفند 1392
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
کسی که در کوی معشوق، گوشه ی خلوت را برگزیده و از دنیا و هرچه در آن است دل بریده و فقط به یار فکر می کند، چه نیازی به گردش و تماشا دارد؟ وقتی...
دوشنبه، 19 اسفند 1392
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
آن شب قدری که می گویند:عزیز و جلیل القدر است و انسان به مراد خود می رسد، همین شبی است که ما عاشقان در محضر معشوق خود هستیم و از الطاف بیکران...
دوشنبه، 19 اسفند 1392
زلفت هزار دل به یکی تاره مو ببست
ای معشوق!هزاران دل در خم یک تار موی تو گرفتارند و رشته ی محبت توست که دل های عاشقان بی شماری را به دام انداخته است.آری آنها که به تار موی این...
دوشنبه، 19 اسفند 1392
به جان خواجه و حقّ قدیم و عهد دُرست
سوگند به جان تو ای بزرگ و سرور من و هم چنین سوگند به حق دوستی دیرینه و عهد و میثاقی که هنوز پابرجاست، هر روز -هنگام دعای سحرگاهی -به یاد تو هستم...
دوشنبه، 19 اسفند 1392
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
ای یار!ما آنچنان از خیال تو مستیم که به شراب توجهی نداریم.آری ما با یاد تو مستیم و احتیاجی به شراب نداریم؛ به خم بگویید که به فکر خود باشد و...
دوشنبه، 19 اسفند 1392