سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم قیصر امین پور

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست؟ حافظ

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی سعدی

ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرود از یادت حافظ

سالکی گفتا چه داری آرزو؟ گفتم، سکوت معنی صد نکته را در یک سخن پیچیده ام معین کرمانشاهی

سال ها رفت و زیادم نرود دوست هنوز تا چه کردم که مرا دشمن جان اوست هنوز مشفق کاشانی

سخت می ترسم به حیرت انتظارم بگذرد رفته باشم از خود آن ساعت که یارم بگذرد الهی تبریزی

زندگی گرمی دل های به هم پیوسته ست تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست فریدون مشیری

ز احسان می شود صاحب کرم را دولت افزون تر بلی هر چاه را آب از کشیدن بیش می گردد کشمیری

ز آدمی به جهان نام نیک ماند و بس به مهر کوش که گیتی به کس وفا نکند ادیب نیشابوری