ز غفلت با تبه کاری به سر بردم جوانی را کنون از زندگی سیرم نخواهم زندگانی را صائب تبریزی

ز فراق چون نلالم، من دل شکسته چون نی؟ که بسوخت بندبندم ز حرارت جدایی عراقی

زندگی جز نفسی نیست غنیمت شمرش نیست امید که همواره نفس برگردد پروین اعتصامی

روزگاریست که در دشت جنون خانه ی ماست عهد مجنون شد و دور دل دیوانه ی ماست فرخی یزدی

روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده ام چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده ام صائب تبریزی

روزها در حسرت فردا به سر شد ای دریغ دیگر از عمرم همین امروز و فردا مانده است ابوالحسن ورزی

روم به جای دگر دل دهم به یار دگر هوای یار دگر دارم و دیار دگر وحشی بافقی

روی دیدار توام نیست، وضو از چه کنم؟ دیگر از جامه ی صد وصله رفو از چه کنم؟ معین کرمانشاهی

راستی آور که شوی رستگار راستی از تو ظفر از کردگار نظامی

روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد قائم مقام فراهانی