زینب! تو بانوی بهاری جاری‌ست دریا در صدایت آن روز، پشت کفر خم شد زیر تگرگ خطبه‌هایت حمید هنرجو

در آتش و خون چو خیمه غم لرزید خورشید گرفت و آسمان هم لرزید زآن ناله که از عطش برمی‌خاست دیدند که شانه محرّم لرزید کامرانی اقدم

بشکسته‌دلی، شکسته می‌خواند نماز در سلسله، دست‌بسته می‌خواند نماز تا قامت دین خم نشود، روح نماز با قامت خم، نشسته می‌خواند نماز محمد علی مردانی

آن روز دلِ گرفته‌ات تاب نداشت افسوس که مشک تشنه‌ات آب نداشت ای کاش میان خیمه‌ها آبی بود زیرا ز عطش، اصغر تو خواب نداشت مهدی جلیلی

آب خود، با دشمنان تشنه قسمت می کند عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین(ع) دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت(ع) داوری بین، با چه قومی بی...

به هر دردی که در می مانی، ای دل‏ الا، تا جز خدای خود، نخوانی توسل چارده معصوم را کن که قرآن خواندِشان، سَبعُ المثانی استاد شهریار

ای وای عطش چه کرد آنجا با تو همسایه مگر نبود دریا با تو ای کاش به زیر تیغ خورشید، آن ظهر بودیم شریک تشنگی‌ها با تو حمیدرضا شکارسری

در عشق به دوست اقتدا کرد حسین در ظهر بلا، نماز ادا کرد حسین هر چند که دور بود از کعبه، ولی در کرب و بلا، سعی و صفا کرد حسین محمد رنجبر

قلم از غم، دلی بی‌تاب دارد که این تصویر از خون، قاب دارد گلوی تشنه خون خدا را لب تیغی دریغا آب دارد قیصر امین پور

از عرش گذشت ذکر یا ربّ‌هایش شد تیره ز دود آه دل، شب‌هایش بر آتش سینه‌اش کسی آب نریخت می‌سوخت ز سوز تشنگی، لب‌هایش عباس براتی پور