مسیر جاری :
آمد به کنار قتلگاه و پرسید:
آیا تو برادر منی ای خورشید؟!
هر لحظه به فکرم به چه حالی زینب
رگهای بریده تو را میبوسید!
علی پور حسن
آن روز که ظهر در خروش آمده بود
مرثیه العطش به گوش آمده بود
وقتی که حسین، یکّه و تنها شد
خون در رگ آسمان به جوش آمده بود!
نادر حامدی
چون رفتن صد بهار میرفتی تو
در هلهله و غبار میرفتی تو
وقتی که عطش به خیمهها میآمد
عباس! چه بیقرار میرفتی تو
ملیحه بحرگرد نیکو
میرفت و به راه، چشم میدوخت فرات
آن روز که چون ستاره، افروخت فرات
ای کاش حسین هم لبی تر میکرد
در آتش این عطش چه میسوخت فرات
مهدی طهوری
چرا ای عمه، بابا سر ندارد؟
هوای دیدن دختر ندارد
پس از طشت زر و خاک خرابه
اجل، دست از سر من برندارد
حسین شیدائیان
چون آتش عشق، شعلهور میگردد
در او رخ دوست، جلوهگر میگردد
تا رفع عطش از لب معشوق کند
عاشق ز فرات، تشنه برمیگردد!
محمد علی مردانی
خرابه خانه غم دارد امشب
ز چشمم اشک نم نم دار، امشب
شب تاریک و زنجیر و اسیری
پدر را این میان کم دارم امشب!
خسرو آقایاری
رقیه، دل به آب و نان نمیداد
اسارت را چنین تاوان نمیداد
همیشه میشد از خاطر، فراموش
اگر کنج خرابه، جان نمیداد
حسین شیدائیان
صد روز به شعلههای آن شب میسوخت
خورشید در التهاب آن شب میسوخت
مردی که طنین کوه را میمانست
در آتش خطبههای زینب میسوخت
مصطفی محدثی
یک قطره دریای تو میبود فرات
آشفته و شیدای تو میبود فرات
آن لحظه که از عطش، لبانت میسوخت
لبتشنه لبهای تو میبود فرات
محمد کامرائی اقدام
گروه بندی
تازه های پیامک
ویژه نامه ها
بیشترین بازدید هفته
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
عمرتون صد شب یلدا
دلتون قدر یه دنیا
توی این شبهای سرما
یادتون همیشه...
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...