آتش عشق تو دلم، کرد کباب اي پسر
آتش عشق تو دلم، کرد کباب اي پسر شاعر : عطار زير و زبر شدم ز تو، چيست صواب اي پسر آتش عشق تو دلم، کرد کباب اي پسر...
شنبه، 6 فروردين 1390
نيست مرا به هيچ رو، بي تو قرار اي پسر
نيست مرا به هيچ رو، بي تو قرار اي پسر شاعر : عطار بي تو به سر نمي‌شود، زين همه کار اي پسر نيست مرا به هيچ رو، بي...
شنبه، 6 فروردين 1390
جان به لب آوردم اي جان درنگر
جان به لب آوردم اي جان درنگر شاعر : عطار مي‌شوم با خاک يکسان درنگر جان به لب آوردم اي جان درنگر عاجز و فرتوت...
شنبه، 6 فروردين 1390
محلم نيست که خورشيد جمالت بينم
محلم نيست که خورشيد جمالت بينم شاعر : عطار بو که باري اثر عکس خيالت بينم محلم نيست که خورشيد جمالت بينم که ندانم...
شنبه، 6 فروردين 1390
چشم از پي آن دارم تا روي تو مي‌بينم
چشم از پي آن دارم تا روي تو مي‌بينم شاعر : عطار دل را همه ميل جان با سوي تو مي‌بينم چشم از پي آن دارم تا روي تو...
شنبه، 6 فروردين 1390
دردا که ز يک همدم آثار نمي‌بينم
دردا که ز يک همدم آثار نمي‌بينم شاعر : عطار دل باز نمي‌يابم دلدار نمي‌بينم دردا که ز يک همدم آثار نمي‌بينم از...
شنبه، 6 فروردين 1390
در کنج اعتکاف دلي بردبار کو
در کنج اعتکاف دلي بردبار کو شاعر : عطار بر گنج عشق جان کسي کامگار کو در کنج اعتکاف دلي بردبار کو يک صوفي محقق...
شنبه، 6 فروردين 1390
وانجا که کوس رعد بغرد ز طاق چرخ
وانجا که کوس رعد بغرد ز طاق چرخ شاعر : عطار زنبور در سبوي نوا چون کند ادا وانجا که کوس رعد بغرد ز طاق چرخ چون...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي مرغ روح بر پر ازين دام پر بلا
اي مرغ روح بر پر ازين دام پر بلا شاعر : عطار پرواز کن به ذروه‌ي ايوان کبريا اي مرغ روح بر پر ازين دام پر بلا ...
شنبه، 6 فروردين 1390
موي به من ده که نيست قوت موري مرا
موي به من ده که نيست قوت موري مرا شاعر : عطار گر من چون مور را دست به مويت رسيد موي به من ده که نيست قوت موري مرا...
شنبه، 6 فروردين 1390
ز خون دل همه اشک چو سيم مي‌ريزم
ز خون دل همه اشک چو سيم مي‌ريزم شاعر : عطار که گشت از گل سرخ اشک همچو سيم جدا ز خون دل همه اشک چو سيم مي‌ريزم ...
شنبه، 6 فروردين 1390
چو زخمه سر زده شد زهره از سر صفرا
چو زخمه سر زده شد زهره از سر صفرا شاعر : عطار به شعر من که اگر نقد نه فلک خوانيش چو زخمه سر زده شد زهره از سر صفرا...
شنبه، 6 فروردين 1390
ندارد درد من درمان دريغا
ندارد درد من درمان دريغا شاعر : عطار بماندم بي سر و سامان دريغا ندارد درد من درمان دريغا که مي‌گردند سرگردان...
شنبه، 6 فروردين 1390
وقت کوچ است الرحيل اي دل ازين جاي خراب
وقت کوچ است الرحيل اي دل ازين جاي خراب شاعر : عطار تا ز حضرت سوي جانت ارجعي آيد خطاب وقت کوچ است الرحيل اي دل ازين...
شنبه، 6 فروردين 1390
بس کز جگرم خون دگرگونه چکيده است
بس کز جگرم خون دگرگونه چکيده است شاعر : عطار تا دست به کام دل خويشم برسيده است بس کز جگرم خون دگرگونه چکيده است...
شنبه، 6 فروردين 1390
شد مگر محمود در ويرانه‌اي
شد مگر محمود در ويرانه‌اي شاعر : عطار ديد آنجا بي‌دلي ديوانه‌اي شد مگر محمود در ويرانه‌اي پشت زير بار آن کوهي...
شنبه، 6 فروردين 1390
بعد ازين وادي استغنا بود
بعد ازين وادي استغنا بود شاعر : عطار نه درو دعوي و نه معني بود بعد ازين وادي استغنا بود مي‌زند بر هم به يک دم...
شنبه، 6 فروردين 1390
در ده ما بود برنايي چو ماه
در ده ما بود برنايي چو ماه شاعر : عطار اوفتاد آن ماه يوسف‌وش به چاه در ده ما بود برنايي چو ماه عاقبت ز آنجا بر...
شنبه، 6 فروردين 1390
يوسف همدان که چشم راه داشت
يوسف همدان که چشم راه داشت شاعر : عطار سينه‌ي پاک و دل آگاه داشت يوسف همدان که چشم راه داشت پس فرو شو پيش از...
شنبه، 6 فروردين 1390
ديده باشي کان حکيم بي خرد
ديده باشي کان حکيم بي خرد شاعر : عطار تخته‌اي خاک آورد در پيش خود ديده باشي کان حکيم بي خرد ثابت و سياره آرد...
شنبه، 6 فروردين 1390