مرا با عشق تو جان درنگنجد
مرا با عشق تو جان درنگنجد شاعر : عطار چه از جان به بود آن درنگنجد مرا با عشق تو جان درنگنجد که اينجا کفر و ايمان...
شنبه، 6 فروردين 1390
حديث عشق در دفتر نگنجد
حديث عشق در دفتر نگنجد شاعر : عطار حساب عشق در محشر نگنجد حديث عشق در دفتر نگنجد چه سودايي است کاندر سرنگنجد...
شنبه، 6 فروردين 1390
بخشاي بر غريبي کز عشق مي‌نميرد
بخشاي بر غريبي کز عشق مي‌نميرد شاعر : عطار وانگه در آشيانت خود يک زمان نگنجد بخشاي بر غريبي کز عشق مي‌نميرد نشناخت...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي عشق تو کيمياي اسرار
اي عشق تو کيمياي اسرار شاعر : عطار سيمرغ هواي تو جگرخوار اي عشق تو کيمياي اسرار اندوه تو ابر تند خون‌بار سوداي...
شنبه، 6 فروردين 1390
در عشق تو گم شدم به يکبار
در عشق تو گم شدم به يکبار شاعر : عطار سرگشته همي دوم فلک‌وار در عشق تو گم شدم به يکبار سرگشته نبودمي چو پرگار...
شنبه، 6 فروردين 1390
اشک ريز آمدم چو ابر بهار
اشک ريز آمدم چو ابر بهار شاعر : عطار ساقيا هين بيا و باده بيار اشک ريز آمدم چو ابر بهار وز من دلشکسته دست بدار...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق آبم برد گو آبم ببر
عشق آبم برد گو آبم ببر شاعر : عطار روز آرام و به شب خوابم ببر عشق آبم برد گو آبم ببر جان خوشي زان لعل سيرابم...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي در درون جانم و جان از تو بي خبر
اي در درون جانم و جان از تو بي خبر شاعر : عطار وز تو جهان پر است و جهان از تو بي خبر اي در درون جانم و جان از تو...
شنبه، 6 فروردين 1390
رفت وجودم به عدم چون کنم
رفت وجودم به عدم چون کنم شاعر : عطار هيچ شدم هيچ نيم چون کنم رفت وجودم به عدم چون کنم چون به هم اندازم وضم چون...
شنبه، 6 فروردين 1390
دل ز دستم رفت و جان هم، بي دل و جان چون کنم
دل ز دستم رفت و جان هم، بي دل و جان چون کنم شاعر : عطار سر عشقم آشکارا گشت پنهان چون کنم دل ز دستم رفت و جان هم،...
شنبه، 6 فروردين 1390
آه گر من زعشق آه کنم
آه گر من زعشق آه کنم شاعر : عطار همه روي جهان سياه کنم آه گر من زعشق آه کنم در جهان پس چگونه آه کنم آه من...
شنبه، 6 فروردين 1390
بي رخت در جهان نظر چکنم
بي رخت در جهان نظر چکنم شاعر : عطار بي لبت عالمي شکر چکنم بي رخت در جهان نظر چکنم زحمت هندوي بصر چکنم رويت...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي خم چرخ از خم ابروي تو
اي خم چرخ از خم ابروي تو شاعر : عطار آفتاب و ماه عکس روي تو اي خم چرخ از خم ابروي تو معتکف شد عقل و جان در کوي...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي دو عالم پرتوي از روي تو
اي دو عالم پرتوي از روي تو شاعر : عطار جنت الفردوس خاک کوي تو اي دو عالم پرتوي از روي تو هيچ وجهي نيست الا روي...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي دو عالم يک فروغ از روي تو
اي دو عالم يک فروغ از روي تو شاعر : عطار هشت جنت خاک‌بوس کوي تو اي دو عالم يک فروغ از روي تو تا ابد حبل‌المتين...
شنبه، 6 فروردين 1390
گر ز غيبت ديده‌اي بخشند راست
گر ز غيبت ديده‌اي بخشند راست شاعر : عطار اصل عشق اينجا ببيني کز کجاست گر ز غيبت ديده‌اي بخشند راست سر ببر افکنده...
شنبه، 6 فروردين 1390
خواجه‌اي از خان و مان آواره شد
خواجه‌اي از خان و مان آواره شد شاعر : عطار وز فقاعي کودکي بي‌چاره شد خواجه‌اي از خان و مان آواره شد گشت سر غوغاي...
شنبه، 6 فروردين 1390
در عجم افتاد خلقي از عرب
در عجم افتاد خلقي از عرب شاعر : عطار ماند از رسم عجم او در عجب در عجم افتاد خلقي از عرب بر قلندر راه افتادش مگر...
شنبه، 6 فروردين 1390
بود عالي همتي صاحب کمال
بود عالي همتي صاحب کمال شاعر : عطار گشت عاشق بر يکي صاحب جمال بود عالي همتي صاحب کمال شد چو شاخ خيزران باريک...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون خليل الله درنزع اوفتاد
چون خليل الله درنزع اوفتاد شاعر : عطار جان به عزرائيل آسان مي‌نداد چون خليل الله درنزع اوفتاد کز خليل خويش آخر...
شنبه، 6 فروردين 1390