روز هجران و شب فرقت يار آخر شد
روز هجران و شب فرقت يار آخر شد زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعم که خزان مي‌فرمود عاقبت در...
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد قضاي آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد رقيب آزارها فرمود و جاي آشتي نگذاشت ...
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پير دگرباره جوان خواهد شد ارغوان جام عقيقي به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقايق نگران خواهد...
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
گل بي رخ يار خوش نباشد
گل بي رخ يار خوش نباشد بي باده بهار خوش نباشد طرف چمن و طواف بستان بي لاله عذار خوش نباشد
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد
وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشيد صفير مرغ برآمد بط شراب کجاست
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
ابر آذاري برآمد باد نوروزي وزيد
وجه مي مي‌خواهم و مطرب که مي‌گويد رسيد ابر آذاري برآمد باد نوروزي وزيد بار عشق و مفلسي صعب است مي‌بايد کشيد شاهدان در جلوه و من شرمسار کيسه‌ام...
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد که در دستت بجز ساغر نباشد زمان خوشدلي درياب و در ياب که دايم در صدف گوهر نباشد
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
چو آفتاب مي از مشرق پياله برآيد
ز باغ عارض ساقي هزار لاله برآيد چو آفتاب مي از مشرق پياله برآيد چو از ميان چمن بوي آن کلاله برآيد نسيم در سر گل بشکند کلاله سنبل
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
کي شعر تر انگيزد خاطر که حزين باشد
کي شعر تر انگيزد خاطر که حزين باشد يک نکته از اين معني گفتيم و همين باشد از لعل تو گر يابم انگشتري زنهار ...
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
زهي خجسته زماني که يار بازآيد
به کام غمزدگان غمگسار بازآيد زهي خجسته زماني که يار بازآيد بدان اميد که آن شهسوار بازآيد به پيش خيل خيالش کشيدم ابلق چشم
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
اگر آن طاير قدسي ز درم بازآيد
عمر بگذشته به پيرانه سرم بازآيد اگر آن طاير قدسي ز درم بازآيد برق دولت که برفت از نظرم بازآيد دارم اميد بر اين اشک چو باران که دگر
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
نفس برآمد و کام از تو بر نمي‌آيد
فغان که بخت من از خواب در نمي‌آيد نفس برآمد و کام از تو بر نمي‌آيد که آب زندگيم در نظر نمي‌آيد صبا به چشم من انداخت خاکي از کويش
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
جهان بر ابروي عيد از هلال وسمه کشيد
هلال عيد در ابروي يار بايد ديد جهان بر ابروي عيد از هلال وسمه کشيد کمان ابروي يارم چو وسمه بازکشيد شکسته گشت چو پشت هلال قامت من
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
بخت از دهان دوست نشانم نمي‌دهد
دولت خبر ز راز نهانم نمي‌دهد بخت از دهان دوست نشانم نمي‌دهد اينم همي‌ستاند و آنم نمي‌دهد از بهر بوسه‌اي ز لبش جان همي‌دهم
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
اگر به باده مشکين دلم کشد شايد
که بوي خير ز زهد ريا نمي‌آيد اگر به باده مشکين دلم کشد شايد من آن کنم که خداوندگار فرمايد جهانيان همه گر منع من کنند از عشق
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آيد
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآيد گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آيد گفتا ز خوبرويان اين کار کمتر آيد گفتم ز مهرورزان رسم وفا بياموز
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
بر سر آنم که گر ز دست برآيد
دست به کاري زنم که غصه سر آيد بر سر آنم که گر ز دست برآيد ديو چو بيرون رود فرشته درآيد خلوت دل نيست جاي صحبت اضداد
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
دست از طلب ندارم تا کام من برآيد
يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد دست از طلب ندارم تا کام من برآيد کز آتش درونم دود از کفن برآيد بگشاي تربتم را بعد از وفات و بنگر
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود
تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود حيواني که ننوشد مي و انسان نشود رندي آموز و کرم کن که نه چندان هنر است...
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
گر من از باغ تو يک ميوه بچينم چه شود
پيش پايي به چراغ تو ببينم چه شود گر من از باغ تو يک ميوه بچينم چه شود گر من سوخته يک دم بنشينم چه شود يا رب اندر کنف سايه آن سرو بلند
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389