شمع جهان افروز
ای شمع جهان افروز بیا وی شاهد عالم سوز بیا ای مهر سپهر قلمرو غیب شد روز ظهور و بروز بیا
پنجشنبه، 10 تير 1395
سوز هجران
سوز هجران تو داريم كجايى اى دوست! جمله بى صبر و قراريم كجايى اى دوست! شمع ميقات بي‌فروز به تنگ آمده‌ايم در شب تيره و تاريم كجايى اى دوست!
پنجشنبه، 10 تير 1395
سوز دل صحرا
باد هم کم نکند سوز دل صحرا را قطره‌ای عشق به آتش بکشد دریا را از غم عشق تو ای دوست ببین جان به لبم فرصتی نیست دگر وعده مده فردا را
پنجشنبه، 10 تير 1395
سودای سركوى تو
در سرى نيست كه سوداى سر كوى تو نيست دل سودازده را جز هوس روى تو نيست سينه غمزده‌اى نيست كه بى روى و ريا هدف تير كمانخانه ابروى تو نيست
پنجشنبه، 10 تير 1395
سلام
مولاي مهربان غزل‌هاي من سلام! سمت زلال اشك من! آقاي من! سلام! نامت بلند و اوج نگاهت هميشه سبز آبي‌ترين بهانه دنياي من سلام!
پنجشنبه، 10 تير 1395
سر کوی تو بود
ز کجا پای نهادیم سر کوی تو بود آنچه دیدیم و ندیدم گل روی تو بود سجده بر سنگ بلا برد وضو ساخت ز خون هر که محراب نمازش خم ابروی تو بود
پنجشنبه، 10 تير 1395
سايه نشين علَمت
اى كه باشد ز شرف عرش الهى، حرَمت قاف تا قاف جهان، سايه نشين علَمت ريزه خوارند همه خلق ز خوان كرمَت اى شه كشور جان! جان به لب آمد ز غمت
پنجشنبه، 10 تير 1395
ساکن میکده بودم چه کنم
ساکن میکده بودم چه کنم رفت ز دست توبه‌ام باز شبیه لب پیمانه شکست عشق تو حفظ شده در دل ما نسل به نسل به امانت برساندن به ما دست به دست
پنجشنبه، 10 تير 1395
زمانش رسيده برگردی
گمان کنم که زمانش رسيده برگردي به ساحت شب قدر اي سپيده برگردي هزار بيت فرج نذر مي‌کنم شايد به دفتر غزلم اي قصيده برگردي
پنجشنبه، 10 تير 1395
زخم دل هجران زدگان
زخم دل هجران زدگان را تو شفایی درد غم بی نسخه‌ی ما را تو دوایی عالم همه جا پر شده از تیرگی محض ما گمشدگانیم و تو مصباح هدایی
پنجشنبه، 10 تير 1395
روشنى ديده
اى روشنى ديده احرار كجايى؟ وى ماه دل افروز شب تار كجايى؟ اى دسته گل سرسبد باغ رسالت وى وارث پيغمبر مختار كجايى؟
چهارشنبه، 9 تير 1395
رعايت
اي نگهت كرده آفتاب رعايت چشم تو بنموده حق خواب رعايت چرخ ز گردش بماند و گرد تو گرديد كرد چو قانون آفتاب رعايت
چهارشنبه، 9 تير 1395
رخ مپوشان
خورشید رخ مپوشان در ابر زلف، یارا چون شب سیه مگردان روز سپید ما را ما را ز تاب زلفت افتاد عقده بر دل بر زلف خم به خم زن دست گره‌گشا را
چهارشنبه، 9 تير 1395
دیر کرده‌ای
شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای وقتی نگاه آینه را پیر کرده‌ای دیری است آسمان مرا شب گرفته است خورشید من برای چه تأخیر کرده‌ای
چهارشنبه، 9 تير 1395
ده مژده
ده مژده كه از عالم بالا خبر آمد كز جیب افق كوكب اقبال برآمد شب بار سفر بست و همایون سحر آمد نازل ز سماء آیه فتح و ظفر آمد
چهارشنبه، 9 تير 1395
دنیای دیگریست
دنیای با حضور تو دنیای دیگریست روز طلوع سبز تو فردای دیگریست بوی بهشت می‌وزد از کوچه باغ‌ها خاک زمین بهاری گلهای دیگریست
چهارشنبه، 9 تير 1395
دلم خبر می‌دهد
دلم دوباره خبر می‌دهد ظهور تورا بدون فاصله حس می‌کنم حضور تورا به من مگو که نرفته چگونه باز آید مسیر جاده خبر می‌دهد عبور تو را
چهارشنبه، 9 تير 1395
دل خلق جهانى برباید
آن كه در پرده، دل خلق جهانى برباید چه قیامت شود آن لحظه كه از پرده برآید؟! بر فلك آن نه هلال ست، كه انگشتِ تماشا مه برآورده، كه ابروى تو بر...
چهارشنبه، 9 تير 1395
دروغ گفته‌ام
دروغ گفته‌ام از دوریت شکسته دلم ترک نخورده و انگار آهن است دلم به شوق دیدن رویت نزد به دریا آه کنار شهوت مردابی‌اش نشست دلم
چهارشنبه، 9 تير 1395
درد فراق یوسف زهرا
درد فراق یوسف زهرا شدید شد یعقوب روزگار دو چشمش سپید شد امید انتظار دل ناامیدها امید هم ز آمدنت ناامید شد
چهارشنبه، 9 تير 1395