انس با قرآن (3)
صدایش را می شنیدم. همان طور که قرآن می خواند به آیات مربوط به وعده ی خدا برای مؤمنین رسید. صدا زد: «عیال بیا این جا، بیا این آیه را بخوان! یعنی...
جمعه، 27 دی 1392
شهدا و قرآن (2)
برای گذراندن دوره ی عالی آموزش خلبانی هواپیماهای شکاری به آمریکا اعزام شده بودم. هر روز صبح قبل از این که محل اقامتم را ترک کنم قرآن تلاوت می...
پنجشنبه، 26 دی 1392
مونس همیشگی (2)
حبیب الله برای گذراندن یک دوره ی آموزش چریکی به همراه عدّه ای از دوستانش و زیر نظر دکتر چمران از فرانسه به لبنان رفت تا در یکی از اردوگاه های...
پنجشنبه، 26 دی 1392
قصّه ی قوم یأجوج و مأجوج
آغاز جلسات قرائت، پس از بسم الله، داستانی از قرآن است. همیشه به بچّه ها می گوید: - من با این قصه ها بزرگ شده ام، زندگی کرده ام و همیشه آن ها...
پنجشنبه، 26 دی 1392
منبع فیض (2)
شهید سید حسین فاضل الحسینی سید حسین گوشه ی چشمش را که از اشک خیس شده بود، پاک کرد و زیر لب گفت: - خدا رحمت کند مادر بزرگ را...
پنجشنبه، 26 دی 1392
حلاوت قرآن (2)
حاج یونس برای این که مرا نیز با حال و هوای جنگ آشنا کند، مرا به مناطق جنگی برد. هنوز بچه نداشتیم که همراه او به اهواز رفتم. او از اینکه من در...
پنجشنبه، 26 دی 1392
غرق در قرآن (2)
از نوجوانی عشق وافری به قرآن کریم داشت و هر کجا بود ذکر حق تعالی بر زبانش جاری می شد. خصوصاً این آیه ی شریفه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ‌*...
پنجشنبه، 26 دی 1392
انس با قرآن (2)
صوت قشنگ علی را فراموش نمی کنم. پیش از آن که وارد خانه شود، قرآن تلاوت می کرد. وقتی صدایش را می شنیدم، از پله ها پایین می رفتم و در را به رویش...
پنجشنبه، 26 دی 1392
قرآنی ها (2)
در آن ایام، گروهک ها چپ گرا و ضد انقلاب تحرکاتی در «مسجد سلیمان» برای ضربه زدن به نظام داشتند. به گمانم هنوز جنگ شروع نشده و احتمالاً تیر و یا...
پنجشنبه، 26 دی 1392
نور قرآن (2)
خواندن قرآنشان با صوت زیبا و حالت جالب بود که در جان انسان اثر می کرد. آخرین دفعه ای که قرآن خواند سوره دهر را خواند. وقتی این سوره را می خواند...
پنجشنبه، 26 دی 1392
در پناه قرآن (2)
عملیات والفجر 8، یک هفته ای از او خبر نداشتیم. دلم شور می زد. هر چه زنگ می زدم قرارگاه، می گفتند از او خبر نداریم. یک دعایی توی مفاتیح بود، شروع...
پنجشنبه، 26 دی 1392
منبع فیض (1)
شهید علی آقاماهانی کنار نهر، کلاس درس قرآن گذاشته بودند. به ما گفت: «شما شرکت نمی کنید؟» گفتیم: «ما باید اسلحه و مهمات به اروند برسانیم، اگر...
پنجشنبه، 26 دی 1392
آرامش قرآنی
آخرین باری که غلامرضا رهبر را دیدم، در قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) در شلمچه بود؛ در سنگری که شب، عملیات در آن بودیم. چون...
پنجشنبه، 26 دی 1392
مونس همیشگی (1)
در اوان کودکی و در سن چهار سالگی به مکتب خانه رفت و یک سال بعد با روان خوانی قرآن مجید آشنایی نسبی پیدا نمود. بطوریکه صوت دلنشین او گرمی بخش...
چهارشنبه، 25 دی 1392
غرق در قرآن (1)
چند بار با هم از طرف جهاد سازندگی دامغان به جبهه رفتیم. آن روز بچه ها فوتبال بازی می کردند. محمدتقی به دیوار سنگر تکیه داده بود. دعای توسل می...
چهارشنبه، 25 دی 1392
انس با قرآن (1)
قاری در حال تلاوت قرآن بود، توی خودم بودم که دیدم سیّد، حال و هوای دیگری دارد. با عجله به طرفم آمد. - «می بینی چقدر این آیه عجیبه؟ چه عمقی داره؟»
چهارشنبه، 25 دی 1392
شهدا و قرآن (1)
در شش سالگی به دبستان بابا شجاع الدین حسن آباد رفت. همزمان با درس، به حفظ سوره های کوتاه قرآن و یادگیری نماز پرداخت و در این راه پیشرفتی فوق...
چهارشنبه، 25 دی 1392
نور قرآن (1)
بعد از عملیات «کربلای پنج» که در سنگرهای به جا مانده از بعثی ها مستقر شدیم، فرصت را غنیمت شمرده و از یکی از برادران، قرآنی را گرفتم و به آن تفأل...
چهارشنبه، 25 دی 1392
حلاوتِ قرآن (1)
حافظه ی خیلی خوبی داشت. چندین دعا و سوره قرآن را حفظ بود. ولی علاقه ایشان به زیارت عاشورا بیشتر بود، بارها شاهد بودیم در مسیر جاده و در حین رانندگی...
چهارشنبه، 25 دی 1392
آوردم جبهه که قرآن یاد بگیری
خورشید رفته رفته داشت پشت افق ناپدید می شد. هوای گرم جنوب کم کم تبدیل می شد به خنکی، همراه بقیه وضو گرفتم و نماز خواندم. با این که آن وقت ها...
چهارشنبه، 25 دی 1392