عزم خرابات بي‌قنا نتوان کرد
عزم خرابات بي‌قنا نتوان کرد شاعر : عطار دست به يک درد بي صفا نتوان کرد عزم خرابات بي‌قنا نتوان کرد لاجرم اين...
شنبه، 6 فروردين 1390
چو قفل لعل بر درج گهر زد
چو قفل لعل بر درج گهر زد شاعر : عطار جهاني خلق را بر يکدگر زد چو قفل لعل بر درج گهر زد خط سبزش قضا را بر قدر...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق آمد و آتشي به دل در زد
عشق آمد و آتشي به دل در زد شاعر : عطار تا دل به گزاف لاف دلبر زد عشق آمد و آتشي به دل در زد کامد غم عشق و حلقه...
شنبه، 6 فروردين 1390
جهان از باد نوروزي جوان شد
جهان از باد نوروزي جوان شد شاعر : عطار زهي زيبا که اين ساعت جهان شد جهان از باد نوروزي جوان شد صباي گرم‌رو عنبرفشان...
شنبه، 6 فروردين 1390
عقل در عشق تو سرگردان بماند
عقل در عشق تو سرگردان بماند شاعر : عطار چشم جان در روي تو حيران بماند عقل در عشق تو سرگردان بماند روز و شب در...
شنبه، 6 فروردين 1390
هرچه در هر دو جهان جانان نمود
هرچه در هر دو جهان جانان نمود شاعر : عطار تو يقين مي‌دان که آن از جان نمود هرچه در هر دو جهان جانان نمود دوست...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا خطت آمد به شبرنگي پديد
تا خطت آمد به شبرنگي پديد شاعر : عطار فتنه شد از چند فرسنگي پديد تا خطت آمد به شبرنگي پديد جان کجا آيد ز دلتنگي...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي شيوه‌ي تو کرشمه و ناز
اي شيوه‌ي تو کرشمه و ناز شاعر : عطار تا چند کني کرشمه آغاز اي شيوه‌ي تو کرشمه و ناز بر روي تو ديده کي کنم باز...
شنبه، 6 فروردين 1390
عاشقي نه دل نه دين مي‌بايدش
عاشقي نه دل نه دين مي‌بايدش شاعر : عطار من چنينم چون چنين مي‌بايدش عاشقي نه دل نه دين مي‌بايدش پيش رويش بر زمين...
شنبه، 6 فروردين 1390
صبح برانداخت نقاب اي غلام
صبح برانداخت نقاب اي غلام شاعر : عطار مي‌ده و برخيز ز خواب اي غلام صبح برانداخت نقاب اي غلام شوق شراب چو گلاب...
شنبه، 6 فروردين 1390
از در جان درآي تا جانم
از در جان درآي تا جانم شاعر : عطار همچو پروانه بر تو افشانم از در جان درآي تا جانم پس از آن حال خود نمي‌دانم...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر زمان بي خود هوايي مي‌کنم
هر زمان بي خود هوايي مي‌کنم شاعر : عطار قصد کوي دلربايي مي‌کنم هر زمان بي خود هوايي مي‌کنم گه به گريه هاي هايي...
شنبه، 6 فروردين 1390
اين دل پر درد را چندان که درمان مي‌کنم
اين دل پر درد را چندان که درمان مي‌کنم شاعر : عطار گوييا يک درد را بر خود دو چندان مي‌کنم اين دل پر درد را چندان...
شنبه، 6 فروردين 1390
ما ننگ وجود روزگاريم
ما ننگ وجود روزگاريم شاعر : عطار عمري به نفاق مي‌گذاريم ما ننگ وجود روزگاريم شوريده‌دلان بيقراريم محنت‌زدگان...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون قصه‌ي زلف تو دراز است چگويم
چون قصه‌ي زلف تو دراز است چگويم شاعر : عطار چون شيوه‌ي چشمت همه ناز است چگويم چون قصه‌ي زلف تو دراز است چگويم ...
شنبه، 6 فروردين 1390
بندگي چيست به فرمان رفتن
بندگي چيست به فرمان رفتن شاعر : عطار پيش امر از بن دندان رفتن بندگي چيست به فرمان رفتن ترک خود گفتن و آسان رفتن...
شنبه، 6 فروردين 1390
باز آمده‌اي از آن جهانم من
باز آمده‌اي از آن جهانم من شاعر : عطار پيدا شده‌اي از آن نهانم من باز آمده‌اي از آن جهانم من کين مي‌دانم که مي...
شنبه، 6 فروردين 1390
گنج پنهاني تو اي جان و جهان
گنج پنهاني تو اي جان و جهان شاعر : عطار جان شعاع تو جهان آثار تو گنج پنهاني تو اي جان و جهان پس که خواهد بود...
شنبه، 6 فروردين 1390
ماييم دل بريده ز پيوند و ناز تو
ماييم دل بريده ز پيوند و ناز تو شاعر : عطار کوتاه کرده قصه‌ي زلف دراز تو ماييم دل بريده ز پيوند و ناز تو زنگي...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي مرا زندگي جان از تو
اي مرا زندگي جان از تو شاعر : عطار زنده بينم همه جهان از تو اي مرا زندگي جان از تو هر شب از شرم، پر فغان از تو...
شنبه، 6 فروردين 1390