گر سير نشد تو را دل از ما
گر سير نشد تو را دل از ما شاعر : عطار يک لحظه مباش غافل از ما گر سير نشد تو را دل از ما ماننده‌ي مرغ بسمل از...
شنبه، 6 فروردين 1390
بار دگر شور آوريد اين پير درد آشام را
بار دگر شور آوريد اين پير درد آشام را شاعر : عطار صد جام برهم نوش کرد از خون دل پر جام ما بار دگر شور آوريد اين...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون شدستي ز من جدا صنما
چون شدستي ز من جدا صنما شاعر : عطار ملتقي لم ترکت في ندما چون شدستي ز من جدا صنما هو يکفي من الذي ظلما حق...
شنبه، 6 فروردين 1390
در دلم افتاد آتش ساقيا
در دلم افتاد آتش ساقيا شاعر : عطار ساقيا آخر کجائي هين بيا در دلم افتاد آتش ساقيا بر سر آتش بماندم ساقيا هين...
شنبه، 6 فروردين 1390
در دلم بنشسته‌اي بيرون ميا
در دلم بنشسته‌اي بيرون ميا شاعر : عطار ني برون آي از دلم در خون ميا در دلم بنشسته‌اي بيرون ميا هر زمان در ديده...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي عجب دردي است دل را بس عجب
اي عجب دردي است دل را بس عجب شاعر : عطار مانده در انديشه‌ي آن روز و شب اي عجب دردي است دل را بس عجب همچو مرغي...
شنبه، 6 فروردين 1390
نه بود از خود نه از غيرش نسب
نه بود از خود نه از غيرش نسب شاعر : عطار چون نباشد او صفت چون باشدش نه بود از خود نه از غيرش نسب گر تو را بايد...
شنبه، 6 فروردين 1390
برقع از ماه برانداز امشب
برقع از ماه برانداز امشب شاعر : عطار ابرش حسن برون تاز امشب برقع از ماه برانداز امشب تا درآيي تو به اعزاز امشب...
شنبه، 6 فروردين 1390
چه شاهدي است که با ماست در ميان امشب
چه شاهدي است که با ماست در ميان امشب شاعر : عطار که روشن است ز رويش همه جهان امشب چه شاهدي است که با ماست در ميان...
شنبه، 6 فروردين 1390
سحرگاهي شدم سوي خرابات
سحرگاهي شدم سوي خرابات شاعر : عطار که رندان را کنم دعوت به طامات سحرگاهي شدم سوي خرابات که هستم زاهدي صاحب کرامات...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا درين زندان فاني زندگاني باشدت
تا درين زندان فاني زندگاني باشدت شاعر : عطار کنج عزلت گير تا گنج معاني باشدت تا درين زندان فاني زندگاني باشدت ...
شنبه، 6 فروردين 1390
زهي ماه در مهر سرو بلندت
زهي ماه در مهر سرو بلندت شاعر : عطار شکر در گدازش ز تشوير قندت زهي ماه در مهر سرو بلندت چو بگذشت بادي به مشکين...
شنبه، 6 فروردين 1390
دم مزن گر همدمي مي‌بايدت
دم مزن گر همدمي مي‌بايدت شاعر : عطار خسته شو گر مرهمي مي‌بايدت دم مزن گر همدمي مي‌بايدت محو شو گر محرمي مي‌بايدت...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون بشد شبلي ازين جاي خراب
چون بشد شبلي ازين جاي خراب شاعر : عطار بعد از آن ديدش جوامردي به خواب چون بشد شبلي ازين جاي خراب گفت ؛ چون شد...
شنبه، 6 فروردين 1390
در رهي مي‌رفت پيري راهبر
در رهي مي‌رفت پيري راهبر شاعر : عطار ديد از روحانيان خلقي مگر در رهي مي‌رفت پيري راهبر مي‌ربودند آن ز هم روحانيان...
شنبه، 6 فروردين 1390
بوسعيد مهنه با مردان راه
بوسعيد مهنه با مردان راه شاعر : عطار بود روزي در ميان خانقاه بوسعيد مهنه با مردان راه تا دران خانقاه آشفته‌وار...
شنبه، 6 فروردين 1390
آن عزيزي گفت فردا ذوالجلال
آن عزيزي گفت فردا ذوالجلال شاعر : عطار گر کند در دشت حشر از من سال آن عزيزي گفت فردا ذوالجلال گويم از زندان چه...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون نظام الملک در نزع اوفتاد
چون نظام الملک در نزع اوفتاد شاعر : عطار گفت الهي مي‌روم در دست باد چون نظام الملک در نزع اوفتاد هرکرا ديدم که...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون سليمان کرد با چندان کمال
چون سليمان کرد با چندان کمال شاعر : عطار پيش موري لنگ از عجز آن سال چون سليمان کرد با چندان کمال تا کدامين گل...
شنبه، 6 فروردين 1390
بوسعيد مهنه در حمام بود
بوسعيد مهنه در حمام بود شاعر : عطار قايميش افتاد و مرد خام بود بوسعيد مهنه در حمام بود جمع کرد آن جمله پيش روي...
شنبه، 6 فروردين 1390