امام عاشقان
شد امشب شمع جمع كودكان بينوا خاموش عدالت شد يتيم و گشت كانون وفا خاموش ز بانگ قَدقُتِل جبريل آورده پيام خون شده نور هدى از صرصر جور و جفا خاموش...
چهارشنبه، 2 تير 1395
داماد سلطان و پیرزن بالدار
روزگاری زن و شوهری بودند كه تنها یك پسر داشتند. شبی پسر در خواب دید كه داماد سلطان شده است. چون صبح از خواب برخاست به پدر و مادر خود گفت:
سه‌شنبه، 1 تير 1395
كولی چگونه اسبش را فروخت
كولی‌ای اسبی داشت كه چندان پیر گشته بود كه بدشواری قدم برمی‌داشت چه رسد به چهار نعل و یورتمه. مرد بر آن شد كه او را بفروشد و این بار نیز سر خریدار...
سه‌شنبه، 1 تير 1395
ارو و قاضی
ارو گاوچران قاضی شده بود و هر روز گاوان او را برای چرا به چراگاه می‌برد و گاو خود را نیز با آنها می‌برد. روزی گاو او با یكی از گاوان قاضی به...
سه‌شنبه، 1 تير 1395
پسر بچه و كره اسب
روزگاری مردی بود كه همسرش درگذشته و پسر كوچكی برای او باقی گذاشته بود. مرد با خود اندیشید كه برای او و پسرش بهتر این است كه او دوباره زن بگیرد،...
سه‌شنبه، 1 تير 1395
ارو و تزار
هر سال ارو مقداری از بهترین میوه‌های باغ خود را برای تزار به ارمغان می‌برد. روزی او به زن خود گفت: -می خواهم فردا مقداری از این به‌ها را برای...
سه‌شنبه، 1 تير 1395
پری كوچك
روزگاری شاهی بود كه تنها یك پسر داشت. شاه و شهبانو پسر خود را بسیار دوست داشتند. چون پسرشان به سن بلوغ رسید جشنی برپا كردند و مردم را نیز دعوت...
سه‌شنبه، 1 تير 1395
بزرگترین نسخه‌ی دارو
دهقانی با ارابه‌ای كه گاوی آن را می‌كشید به شهر آمد و در برابر داروخانه‌ای ایستاد. او در بزرگی از ارابه بیرون آورد و آن را به دكان برد.
سه‌شنبه، 1 تير 1395
دو پول سیاه
در زمان‌های بسیار قدیم، در دهكده‌ای، مردی بسیار تنگدست زندگی می‌كرد. او به هر كاری دست زده بود، سعی و كوشش بسیار كرده بود، اما در كارش گشایشی...
سه‌شنبه، 1 تير 1395
بزرگ‌ترین دروغ‌ها
مردی پسر خود را برای آرد كردن گندم به آسیا فرستاد و سفارشش كرد كه هرگاه به آسیایی برسد كه در آن با مرد كوسه‌ای روبه رو بشود از او حذر كند؛ زیرا...
سه‌شنبه، 1 تير 1395
من اهل ساراجئو نیستم
مردی جوان به نزد سلمانی رفت تا ریشش را بتراشد. سلمانی، كه مردی شوخ بود، خواست با مشتری خود شوخی‌ای بكند، پس از او پرسید:
سه‌شنبه، 1 تير 1395
كبادالوك (پسرك عرب)
در زمانی بسیار قدیم سلطانی در قسطنطنیه (استانبول امروزی) می‌زیست كه دختری چنان زیبا و فریبا داشت كه مانندش در هیچ جای جهان پیدا نمی‌شد. پس از...
سه‌شنبه، 1 تير 1395
ملانصرالدین هدیه‌ای را پس می دهد
روزی مردی روستایی به دیدن ملانصرالدین آمد و خرگوشی برای او تحفه آورد. ملا او را با خوشرویی به خانه‌ی خود پذیرفت و شامش داد و شب را در خانه‌ی...
سه‌شنبه، 1 تير 1395
خروس بر تخت تزار
سالها پیش در دهكده‌ی كوچك دور افتاده‌ای پیرمردی با زن پیر خود زندگی می‌كرد. پیرمرد خروسی داشت و پیرزن مرغی كه هر روز تخم می‌گذاشت.
سه‌شنبه، 1 تير 1395
گوش‌های تزار تراژان
مدت‌ها پیش تزاری بود كه او را تراژان می‌نامیدند. این تزار امپراتوری پرنعمت و پهناوری داشت، بر سپاهی بزرگ و نیرومند فرمان می‌راند و در كاخی پرشكوه...
سه‌شنبه، 1 تير 1395
مردی كه از جهان دیگر برگشته بود
یكی از روزهای گرم تابستان بود. تركی با زنش از پگاه تا نیمروز در كشتزار ذرت خود كار كرده بود. كمر هر دو، كه در زیر بار كار خم شده بود، درد می‌كرد....
سه‌شنبه، 1 تير 1395
مه من بی تو شب شده
اقرار می‌کنم مه من بی تو شب شده است نخل دلم ز غیبت تو بی رطب شده است اقرار می‌کنم که تو از سیب هم سری از بوی هر چه گندم و انجیر برتری ای آسمان...
سه‌شنبه، 1 تير 1395
امام راستین
علی دین را امام راستین است علی دست خدا در آستین است علی یعنی چراغ اهل بینش علی یعنی پناه آفرینش علی آیینۀ آیین اسلام
سه‌شنبه، 1 تير 1395
افلاك بر خاک
ترتیل بیا به گریه خوانیم سیل از رخ هر دو دیده رانیم امشب شب گریه است و ناله داغ است به دل به سان لاله اى واى شکسته کاسۀ جم از ضربتِ تیغ ابن ملجم
سه‌شنبه، 1 تير 1395
از الف تا یاء علی است
از الف اول امام از بعد پیغمبر علی است آمر امر الهی شاه دین پرور علی است ب برادر با نبی بیرق فراز دین حق بحر احسان باب لطف بی حد و بی مر علی است...
سه‌شنبه، 1 تير 1395