ایمان گل...
ایمان گل کم بود... یک شاخه‌اش خشکید... گلبرگ خوش رنگش... در جای خود پوسید...
چهارشنبه، 3 بهمن 1397
او به گل سلام می‌کند
مهربان، عبور می‌کنی... از کنار سنگ‌های سخت... می‌روی میان خاک گرم... می‌رسی به ریشه‌ی درخت...
چهارشنبه، 3 بهمن 1397
اگر عقلی تو را باشد...
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناول ها... سوالاتم چه آسان و جواباتش چه مشکل ها... شب تاریک و من تنها و بیم امتحان در پیش... بسوزد جان من چون لب...
چهارشنبه، 3 بهمن 1397
ما سوار موج­ های خسته ­ایم...
بچه­ ها! دنیای ما گهواره است... گر چه دارد کوه ودریا ونسیم.... دائم این گهواره می لرزد به خود...ما همه مهمان این گهواره ­ایم
چهارشنبه، 3 بهمن 1397
شعر در مورد باران
آغاز می شود... از چشم های پاک خدا... آن گاه، گل می کند در پیچ و تاب گیسوی دریا
چهارشنبه، 3 بهمن 1397
چتر بابا...
بابای من عقاید عجیب و غریبی دارد. باورتان می‌شود؟ دراین دوره و زمانه که هرکی یک قارقارک زیر پایش انداخته، تا همین چند روز پیش، من ومامان وحمیده،...
دوشنبه، 1 بهمن 1397
گنجی که باد نیاورد!
روزگاری در شهر قاهره مردی زندگی می‎کرد که بسیار ثروتمند بود. این آقا به خلاف بعضی از ثروتمندان، بسیار دست و دل باز بود. شبی در باغچه‏ ی خانه‏...
دوشنبه، 1 بهمن 1397
چوب جادویی من
همیشه یه روزی می­رسه که مجبور می­شی چیزایی رو که فکر می­کنی خیلی توی زندگیت مهمن رو، ترک کنی. چیزی که بهش وابسته ­ای یا افتخار می­کنی. مثل خواهر...
جمعه، 28 دی 1397
وقتی که تنهایی
خواب خوابم. می‌زند روی شانه‌ام. سرم را می‌کنم زیر پتو، فایده ندارد، ول‌کن نیست. همیشه بهش می‌گویم که تو زیادی مسئولیت‌پذیری و برایش توضیح می‌دهم...
جمعه، 28 دی 1397
آرزوی کشیش
اینک که در آستانه مرگ هستم می‌فهمم، اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می‌توانستم دنیا را هم تغییر دهم.
جمعه، 28 دی 1397
لباس چرک­ های سمبولیک
از فردا، همه لباس­ هایی می ­پوشیم که هیچ­گاه کثیف نمی ­شوند، لکه نمی ­گیرند و بدبو هم نمی ­شوند. از فردا هیچ کس با لباس اتو نکشیده و کثیف به...
يکشنبه، 23 دی 1397
من یک پیاز هستم
یه بار نشد یکی ما رو بگیره و پوست بکنه و غش غش بخنده که ما هم یکم دلمون باز شه! همش بغض و اشک و ناله دیدیم.
شنبه، 22 دی 1397
گفتگو با خانم محبوبه محمود
محبوبه محمود، از جمله نوجوانانی هستند که توانسته‌اند در زمینه‌های اختراعات و ابتکارات به موفقیت‌های زیادی دست پیدا کنند و در رشته‌های رباتیک،...
شنبه، 22 دی 1397
مصاحبه با غلامرضا بکتاش شاعر کودک و نوجوان
غلام­رضا بکتاش، شاعر نام آشنای کودکان درشهریور سال 1351در یکی از روستاهای ملایر به نام «کسب» متولد شد. سرودن شعر را از دوران نوجوانی آغاز کرد....
شنبه، 22 دی 1397
کدو حلوایی های تنبل
اولی: «شنیدی کدکد خان رو بردن؟» دومی: «کجا بردنش؟» اولی: «بردن باش عکس یادگاری بندازن! خب بردن بپزنش دیگه!»...
شنبه، 22 دی 1397
مسیر سبز فردای من
از بچگی این آرزو را داشتم که وقتی بزرگ شدم، برای خودم یک شغل داشته باشم... وقتی با وقار و متین قدم به محل کارت می­ گذاری، وقتی زیبایی­ های خودت...
پنجشنبه، 20 دی 1397
کوه، من و دوستم
دوستم دستی به شانه­ ام می­زند: «انگار حواست نیست­ که کجا داری می ­روی. این کوه است نه پیاده رو. حواست نباشد و پایت را روی یک سنگ سُست بگذاری،...
پنجشنبه، 20 دی 1397
شناسنامه مسلمانی
هر شغل و حرفه­ ای لباس خاص خودش را دارد. پزشک­ ها، رفتگرها، پلیس ­ها، کارگرها و راننده­ ها و سربازها... هرکدام لباس فُرم و مخصوص کارشان را دارند.فرد...
پنجشنبه، 20 دی 1397
سه امتیاز منفی
چادرم را سر کردم و به سمت کوچه دویدم. باید کاغذ می‌خریدم. کاغذ را خریدم. توی کیفم گذاشتم و به سمت خانه راه افتادم. تندتند راه می‌رفتم تا زودتر...
پنجشنبه، 20 دی 1397
ساز ناکوک
دوستی دارم که هروقت با نکته‌، عکس، داستان و یا خبر جالبی برخورد می‌کند، آن را برایم ایمیل می‌کند. روزی داستانی برایم فرستاد که هر بار می‌خوانمش،...
پنجشنبه، 20 دی 1397