بر درد تو دل از آن نهادم
بر درد تو دل از آن نهادم شاعر : عطار کان درد براي جان نهادم بر درد تو دل از آن نهادم با درد تو در ميان نهادم...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي عشق تو پيشواي دردم
اي عشق تو پيشواي دردم شاعر : عطار وي درد تو هر زمان و هر دم اي عشق تو پيشواي دردم کز حد بگذشت آه سردم آيينه‌ي...
شنبه، 6 فروردين 1390
منم آن گبر ديرينه که بتخانه بنا کردم
منم آن گبر ديرينه که بتخانه بنا کردم شاعر : عطار شدم بر بام بتخانه درين عالم ندا کردم منم آن گبر ديرينه که بتخانه...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا روي تو قبله‌ي نظر کردم
تا روي تو قبله‌ي نظر کردم شاعر : عطار از کوي تو کعبه‌ي دگر کردم تا روي تو قبله‌ي نظر کردم صد گونه سجود معتبر...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر شبي عشقت جگر مي‌سوزدم
هر شبي عشقت جگر مي‌سوزدم شاعر : عطار همچو شمعي تا سحر مي‌سوزدم هر شبي عشقت جگر مي‌سوزدم گاه بال و گاه پر مي‌سوزدم...
شنبه، 6 فروردين 1390
گم شدم در خود نمي‌دانم کجا پيدا شدم
گم شدم در خود نمي‌دانم کجا پيدا شدم شاعر : عطار شبنمي بودم ز دريا غرقه در دريا شدم گم شدم در خود نمي‌دانم کجا پيدا...
شنبه، 6 فروردين 1390
در سفر عشق چنان گم شدم
در سفر عشق چنان گم شدم شاعر : عطار کز نظر هر دو جهان گم شدم در سفر عشق چنان گم شدم کز ورق نام و نشان گم شدم ...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي عشق بي نشان ز تو من بي نشان شدم
اي عشق بي نشان ز تو من بي نشان شدم شاعر : عطار خون دلم بخوردي و در خورد جان شدم اي عشق بي نشان ز تو من بي نشان شدم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا ز سر عشق سرگردان شدم
تا ز سر عشق سرگردان شدم شاعر : عطار غرقه‌ي درياي بي پايان شدم تا ز سر عشق سرگردان شدم مبتلاي درد بي درمان شدم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا جمال تو بديدم مست و مدهوش آمدم
تا جمال تو بديدم مست و مدهوش آمدم شاعر : عطار عاشق لعل شکربارش گهر پوش آمدم تا جمال تو بديدم مست و مدهوش آمدم ...
شنبه، 6 فروردين 1390
دوش از وثاق دلبري سرمست بيرون آمدم
دوش از وثاق دلبري سرمست بيرون آمدم شاعر : عطار هيچم نبود از خود خبر تا بي خبر چون آمدم دوش از وثاق دلبري سرمست بيرون...
شنبه، 6 فروردين 1390
رفتم به زير پرده و بيرون نيامدم
رفتم به زير پرده و بيرون نيامدم شاعر : عطار تا صيد پرده‌بازي گردون نيامدم رفتم به زير پرده و بيرون نيامدم هر...
شنبه، 6 فروردين 1390
تو مي‌داني که در کار تو چون مضطر فرو ماندم
تو مي‌داني که در کار تو چون مضطر فرو ماندم شاعر : عطار به خاک و خون فرو رفتم ز خواب و خور فرو ماندم تو مي‌داني که...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا بر رخ تو نظر فکندم
تا بر رخ تو نظر فکندم شاعر : عطار بنياد وجود برفکندم تا بر رخ تو نظر فکندم از دست تو بال و پر فکندم مرغي بودم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا عشق تو را به جان ربودم
تا عشق تو را به جان ربودم شاعر : عطار بي درد تو يک نفس نبودم تا عشق تو را به جان ربودم وز شوق الست در سجودم ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا عشق تو سوخت همچو عودم
تا عشق تو سوخت همچو عودم شاعر : عطار يک ذره نماند از وجودم تا عشق تو سوخت همچو عودم بر خاک فتاده در سجودم ...
شنبه، 6 فروردين 1390
سواد خط تو چون نافع نظر ديدم
سواد خط تو چون نافع نظر ديدم شاعر : عطار روايتي که ازو رفت معتبر ديدم سواد خط تو چون نافع نظر ديدم حروف زلف تو...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق بالاي کفر و دين ديدم
عشق بالاي کفر و دين ديدم شاعر : عطار بي نشان از شک و يقين ديدم عشق بالاي کفر و دين ديدم همه با عقل همنشين ديدم...
شنبه، 6 فروردين 1390
دريغا کانچه جستم آن نديدم
دريغا کانچه جستم آن نديدم شاعر : عطار نجات تن خلاص جان نديدم دريغا کانچه جستم آن نديدم که درد خويش را درمان نديدم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا چشم باز کردم نور رخ تو ديدم
تا چشم باز کردم نور رخ تو ديدم شاعر : عطار تا گوش برگشادم آواز تو شنيدم تا چشم باز کردم نور رخ تو ديدم چندان...
شنبه، 6 فروردين 1390