عطار را که عين عيان شد کمال عشق
عطار را که عين عيان شد کمال عشق شاعر : عطار اندر حضور عقل عيان‌ها بداده‌اند عطار را که عين عيان شد کمال عشق از...
شنبه، 6 فروردين 1390
آنها که پاي در ره تقوي نهاده‌اند
آنها که پاي در ره تقوي نهاده‌اند شاعر : عطار گام نخست بر در دنيا نهاده‌اند آنها که پاي در ره تقوي نهاده‌اند پس...
شنبه، 6 فروردين 1390
عاشقان از خويشتن بيگانه‌اند
عاشقان از خويشتن بيگانه‌اند شاعر : عطار وز شراب بيخودي ديوانه‌اند عاشقان از خويشتن بيگانه‌اند ايمن از تيمار دام...
شنبه، 6 فروردين 1390
پيش رفتن را چو پيشان بسته‌اند
پيش رفتن را چو پيشان بسته‌اند شاعر : عطار بازگشتن را چو پايان بسته‌اند پيش رفتن را چو پيشان بسته‌اند کز دو سو...
شنبه، 6 فروردين 1390
ز لعلت زکاتي شکر مي‌ستاند
ز لعلت زکاتي شکر مي‌ستاند شاعر : عطار ز رويت براتي قمر مي‌ستاند ز لعلت زکاتي شکر مي‌ستاند به يک غمزه‌ي حيله‌گر...
شنبه، 6 فروردين 1390
نه قدر وصال تو هر مختصري داند
نه قدر وصال تو هر مختصري داند شاعر : عطار نه قيمت عشق تو هر بي خبري داند نه قدر وصال تو هر مختصري داند او قيمت...
شنبه، 6 فروردين 1390
دلي کز عشق تو جان برفشاند
دلي کز عشق تو جان برفشاند شاعر : عطار ز کفر زلف ايمان برفشاند دلي کز عشق تو جان برفشاند صد و يک جان به جانان...
شنبه، 6 فروردين 1390
روي تو کافتاب را ماند
روي تو کافتاب را ماند شاعر : عطار آسمان را به سر بگرداند روي تو کافتاب را ماند خاک در چشم عقل افشاند مرکب...
شنبه، 6 فروردين 1390
عقل در عشق تو سرگردان بماند
عقل در عشق تو سرگردان بماند شاعر : عطار چشم جان در روي تو حيران بماند عقل در عشق تو سرگردان بماند روز و شب در...
شنبه، 6 فروردين 1390
دلم بي عشق تو يک دم نماند
دلم بي عشق تو يک دم نماند شاعر : عطار چه مي‌گويم که جانم هم نماند دلم بي عشق تو يک دم نماند يکي چون زلف تو بر...
شنبه، 6 فروردين 1390
گرد ره تو کعبه و خمار نماند
گرد ره تو کعبه و خمار نماند شاعر : عطار يک دل ز مي عشق تو هشيار نماند گرد ره تو کعبه و خمار نماند بر روي زمين...
شنبه، 6 فروردين 1390
آن را که غمت به خويش خواند
آن را که غمت به خويش خواند شاعر : عطار شادي جهان غم تو داند آن را که غمت به خويش خواند از خويشتنش فراستاند ...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون تتق از روي آن شمع جهان برداشتند
چون تتق از روي آن شمع جهان برداشتند شاعر : عطار همچو پروانه جهاني دل ز جان برداشتند چون تتق از روي آن شمع جهان برداشتند...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون سيمبران روي به گلزار نهادند
چون سيمبران روي به گلزار نهادند شاعر : عطار گل را ز رخ چون گل خود خار نهادند چون سيمبران روي به گلزار نهادند ...
شنبه، 6 فروردين 1390
عاشقاني کز نسيم دوست جان مي‌پرورند
عاشقاني کز نسيم دوست جان مي‌پرورند شاعر : عطار جمله وقت سوختن چون عود اندر مجمرند عاشقاني کز نسيم دوست جان مي‌پرورند...
شنبه، 6 فروردين 1390
از مي عشق نيستي هر که خروش مي‌زند
از مي عشق نيستي هر که خروش مي‌زند شاعر : عطار عشق تو عقل و جانش را خانه فروش مي‌زند از مي عشق نيستي هر که خروش مي‌زند...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون لبش درج گهر باز کند
چون لبش درج گهر باز کند شاعر : عطار عقل را حامله‌ي راز کند چون لبش درج گهر باز کند طوطي روح چه پرواز کند يارب...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که درين دايره دوران کند
هر که درين دايره دوران کند شاعر : عطار نقطه‌ي دل آينه‌ي جان کند هر که درين دايره دوران کند جان خود آئينه‌ي جانان...
شنبه، 6 فروردين 1390
شير عشقش چو پنجه بگشايد
شير عشقش چو پنجه بگشايد شاعر : عطار عقل را طفل شيرخواره کند شير عشقش چو پنجه بگشايد که ز هر سو جهان گذاره کند...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر زماني زلف را بندي کند
هر زماني زلف را بندي کند شاعر : عطار با دل آشفته پيوندي کند هر زماني زلف را بندي کند از سر مويي زبان‌بندي کند...
شنبه، 6 فروردين 1390