به دريايي در اوفتادم که پايانش نمي‌بينم
به دريايي در اوفتادم که پايانش نمي‌بينم شاعر : عطار به دردي مبتلا گشتم که درمانش نمي‌بينم به دريايي در اوفتادم که...
شنبه، 6 فروردين 1390
در چه طلسم است که ما مانده‌ايم
در چه طلسم است که ما مانده‌ايم شاعر : عطار با تو به هم وز تو جدا مانده‌ايم در چه طلسم است که ما مانده‌ايم مانده...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي صدف لعل تو حقه‌ي در يتيم
اي صدف لعل تو حقه‌ي در يتيم شاعر : عطار عارض تو بي قلم خط زده بر لوح سيم اي صدف لعل تو حقه‌ي در يتيم عقل ميان...
شنبه، 6 فروردين 1390
ما ره ز قبله سوي خرابات مي‌کنيم
ما ره ز قبله سوي خرابات مي‌کنيم شاعر : عطار پس در قمارخانه مناجات مي‌کنيم ما ره ز قبله سوي خرابات مي‌کنيم گاهي...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق را بي‌خويشتن بايد شدن
عشق را بي‌خويشتن بايد شدن شاعر : عطار نفس خود را راهزن بايد شدن عشق را بي‌خويشتن بايد شدن در ره او بت‌شکن بايد...
شنبه، 6 فروردين 1390
در دل دارم جهاني بي‌تو من
در دل دارم جهاني بي‌تو من شاعر : عطار زانکه نشکيبم زماني بي‌تو من در دل دارم جهاني بي‌تو من چون کنم با نيم جاني...
شنبه، 6 فروردين 1390
آنچه با من مي‌کند سوداي تو
آنچه با من مي‌کند سوداي تو شاعر : عطار مي‌کشم چون نيست کس همتاي تو آنچه با من مي‌کند سوداي تو پيش بدر عارض زيباي...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي جان ما شرابي از جام تو کشيده
اي جان ما شرابي از جام تو کشيده شاعر : عطار سرمست اوفتاده دل از جهان بريده اي جان ما شرابي از جام تو کشيده تا...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي صد هزار عاشقت از فرق تا به پاي
اي صد هزار عاشقت از فرق تا به پاي شاعر : عطار پنهان ز عاشقانت رويي به من نماي اي صد هزار عاشقت از فرق تا به پاي...
شنبه، 6 فروردين 1390
درآمد از در دل چون خرابي
درآمد از در دل چون خرابي شاعر : عطار ز مي بر آتش جانم زد آبي درآمد از در دل چون خرابي کزين خوشتر نخوردستي شرابي...
شنبه، 6 فروردين 1390
اگر از نسيم زلفت اثري به جان فرستي
اگر از نسيم زلفت اثري به جان فرستي شاعر : عطار به اميد وصل جان را، خط جاودان فرستي اگر از نسيم زلفت اثري به جان...
شنبه، 6 فروردين 1390
تو را تا سر بود برجا کجا داري کله داري
تو را تا سر بود برجا کجا داري کله داري شاعر : عطار که شمع از بي سري يابد کلاه از نور جباري تو را تا سر بود برجا...
شنبه، 6 فروردين 1390
زلف را تاب داد چنداني
زلف را تاب داد چنداني شاعر : عطار که نه عقلي گذاشت نه جاني زلف را تاب داد چنداني بي سر زلف او پريشاني نيست...
شنبه، 6 فروردين 1390
دلا در راه حق گير آشنايي
دلا در راه حق گير آشنايي شاعر : عطار اگر خواهي که يابي روشنايي دلا در راه حق گير آشنايي مينديش آن زمان تا خود...
شنبه، 6 فروردين 1390
دلي پر گوهر اسرار دارم
دلي پر گوهر اسرار دارم شاعر : عطار وليکن بر زبان مسمار دارم دلي پر گوهر اسرار دارم سزد گرد روي در ديوار دارم...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي حلقه‌ي درگاه تو هفت آسمان سبحانه
اي حلقه‌ي درگاه تو هفت آسمان سبحانه شاعر : عطار وي از تو هم پر هم تهي هر دو جهان سبحانه اي حلقه‌ي درگاه تو هفت آسمان...
شنبه، 6 فروردين 1390
هرگز بود اي رفيق والا
هرگز بود اي رفيق والا شاعر : عطار وارسته تو از مني و از ما هرگز بود اي رفيق والا فارغ ز کشاکش تمنا من سايه...
شنبه، 6 فروردين 1390
گر علي بود و اگر صديق بود
گر علي بود و اگر صديق بود شاعر : عطار جان هر يک غرقه‌ي تحقيق بود گر علي بود و اگر صديق بود خفت آن شب بر فراشش...
شنبه، 6 فروردين 1390
پادشاهي بود بس عالي گهر
پادشاهي بود بس عالي گهر شاعر : عطار گشت عاشق بر غلام سيم بر پادشاهي بود بس عالي گهر نه نشستي و نه آسودي دمي ...
شنبه، 6 فروردين 1390
خسروي مي‌رفت در دشت شکار
خسروي مي‌رفت در دشت شکار شاعر : عطار گفت اي سگبان سگ تازي بيار خسروي مي‌رفت در دشت شکار جلدش از اکسون و اطلس...
شنبه، 6 فروردين 1390