اي سرد و گرم چرخ کشيده
شيرين و تلخ دهر چشيده اي سرد و گرم چرخ کشيده بر تو هزار باد وزيده اندر هزار باديه گشته بي‌مر لباس صبر دريده بي‌حد بناي آز کشفته
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
نالم ز دل چو ناي من اندر حصار ناي
پستي گرفت همت من زين بلندجاي نالم ز دل چو ناي من اندر حصار ناي جز ناله‌هاي زار چه آرد هواي ناي؟ آرد هواي ناي مرا ناله‌هاي زار پيوند عمر...
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
بر عمر خويش گريم يا بر وفات تو؟
واکنون صفات خويش کنم ياصفات تو؟ بر عمر خويش گريم يا بر وفات تو؟ مردي و زنده ماند ز تو مکرمات تو رفتي و هست بر جا از تو ثناي خوب ناديده...
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
اي ملک ملک چون نگار کرده
در عصر خزان‌ها بهار کرده اي ملک ملک چون نگار کرده در مرکز دولت قرار کرده شغل همه دولت قرار داده بر کلک تکاور سوار کرده از عدل بسي قاعده...
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
چرا نگريد چشم و چرا ننالد تن؟
کزين برفت نشاط و از آن برفت وسن چرا نگريد چشم و چرا ننالد تن؟ چو يادم آيد از دوستان و اهل وطن چنان بگريم کم دشمنان ببخشايند ز بهر آن که...
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
اي حيدر اي عزيز گرانمايه يار من
اي نيکخواه عمر من و غمگسار من اي حيدر اي عزيز گرانمايه يار من با خويشتن ببردي مانا قرار من رفتي تو وز غم تو نيابم همي قرار رنجورم و به...
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
از کرده‌ي خويشتن پشيمانم
جز توبه ره دگر نمي‌دانم از کرده‌ي خويشتن پشيمانم در کام، زبان همي چه پيچانم کارم همه بخت بد بپيچاند بر خيره سخن همي چه گردانم اين چرخ...
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
تا دولت است و بخت که دل‌ها از آن و اين
همواره تازه باشد و پيوسته شادمان تا دولت است و بخت که دل‌ها از آن و اين هر لحظه‌يي ز بخت نهالي دگر نشان هر ساعتي ز دولت شمعي دگر فروز تا...
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
چون مشرف است همت بر رازم
نفسم غمي نگردد از آزم چون مشرف است همت بر رازم چون زر پخته در دهن گازم چون در به زير پاره‌ي الماسم تا کي بوم صبور که نه بازم بسته دو پاي...
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
اوصاف جهان سخت نيک دانم
از بيم بلا گفت کي توانم اوصاف جهان سخت نيک دانم نه آن چه بگويم همي بدانم نه آن چه بدانم همي بگويم وز دل به بلا خسته‌ي جهانم کز تن به قضا...
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
شخصي به هزار غم گرفتارم
در هر نفسي به جان رسد کارم شخصي به هزار غم گرفتارم بي‌علت و بي‌سبب گرفتارم بي‌زلت و بي‌گناه محبوسم بر دانه نيوفتاده منقارم در دام جفا...
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
تير و تيغ است بر دل و جگرم
درد و تيمار دختر و پسرم تير و تيغ است بر دل و جگرم غم وتيمار مادر و پدرم هم بدينسان گدازدم شب و روز از غم و درد آن دل و جگرم جگرم پاره...
چهارشنبه، 31 تير 1388
عمرم همي قصير کند اين شب طويل
وز انده کثير شد اين عمر من قليل عمرم همي قصير کند اين شب طويل همچون نياز تيره و همچون امل طويل دوشم شبي گذشت چه گويم چگونه بود؟ بر سوک...
چهارشنبه، 31 تير 1388
تا کي دل خسته در گمان بندم
جرمي که کنم بر اين و آن بندم تا کي دل خسته در گمان بندم بر گردش چرخ و بر زمان بندم بدها که ز من همي رسد بر من گر آب در اصل خاکدان بندم...
چهارشنبه، 31 تير 1388
چو عزم کاري کردم مرا که دارد باز؟
رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز چو عزم کاري کردم مرا که دارد باز؟ دري که چرخ ببندد کنم به دانش باز شبي که آز برآرد کنم به همت روز وگر بدارم،...
چهارشنبه، 31 تير 1388
دوال رحلت چون بر زدم به کوس سفر
جز از ستاره نديدم بر آسمان لشکر دوال رحلت چون بر زدم به کوس سفر چو بندگان ز مجره سپهر بسته کمر چو حاجبان زمي از شب سياه پوشيده چو دو فريشته‌ام...
چهارشنبه، 31 تير 1388
دلم ز انده بي‌حد همي نياسايد
تنم ز رنج فراوان همي بفرسايد دلم ز انده بي‌حد همي نياسايد ز ديدگانم باران غم فرود آيد بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم ازين پس ايچ غمي...
چهارشنبه، 31 تير 1388
چو مردمان شب ديرنده عزم خواب کنند
همه خزانه‌ي اسرار من خراب کنند چو مردمان شب ديرنده عزم خواب کنند چو ماه و مهر سر و روي در نقاب کنند نقاب شرم چو لاله ز روي بردارند چو تيره...
چهارشنبه، 31 تير 1388
چو سوده دوده به روي هوا برافشانند
فروغ آتش روشن ز دود بنشانند چو سوده دوده به روي هوا برافشانند که چشم‌هاي جهان را همه بخسبانند سپهر گردان آن چشم‌ها گشايد باز زند ستامي...
چهارشنبه، 31 تير 1388
احوال جهان بادگير، باد!
وين قصه ز من يادگير ياد احوال جهان بادگير، باد! کردار همه باژگونه باد چون طبع جهان باژگونه بود وز خاري باشد گشاده خاد از روي عزيزي است...
چهارشنبه، 31 تير 1388