سر مستي ما مردم هشيار ندانند
سر مستي ما مردم هشيار ندانند شاعر : عطار انکار کنان شيوه‌ي اين کار ندانند سر مستي ما مردم هشيار ندانند سوز دل...
شنبه، 6 فروردين 1390
چند در شيب و در فراز آيند
چند در شيب و در فراز آيند شاعر : عطار تا به کي بي تو خون‌دل ريزند چند در شيب و در فراز آيند وقت نامد که عاشقان...
شنبه، 6 فروردين 1390
اصحاب صدق چون قدم اندر صفا زنند
اصحاب صدق چون قدم اندر صفا زنند شاعر : عطار رو با خدا کنند و جهان را قفا زنند اصحاب صدق چون قدم اندر صفا زنند ...
شنبه، 6 فروردين 1390
آنها که در حقيقت اسرار مي‌روند
آنها که در حقيقت اسرار مي‌روند شاعر : عطار سرگشته همچو نقطه‌ي پرگار مي‌روند آنها که در حقيقت اسرار مي‌روند هم...
شنبه، 6 فروردين 1390
دل ز جان برگير تا راهت دهند
دل ز جان برگير تا راهت دهند شاعر : عطار ملک دو عالم به يک آهت دهند دل ز جان برگير تا راهت دهند آنچه مي‌جويي هم...
شنبه، 6 فروردين 1390
قومي که در فنا به دل يکدگر زيند
قومي که در فنا به دل يکدگر زيند شاعر : عطار روزي هزار بار بميرند و بر زيند قومي که در فنا به دل يکدگر زيند تا...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که سرگردان اين سودا بود
هر که سرگردان اين سودا بود شاعر : عطار از دو عالم تا ابد يکتا بود هر که سرگردان اين سودا بود چو حديث مرد نابينا...
شنبه، 6 فروردين 1390
شبي کز زلف تو عالم چو شب بود
شبي کز زلف تو عالم چو شب بود شاعر : عطار سر مويي نه طالب نه طلب بود شبي کز زلف تو عالم چو شب بود نه اسم حزن و...
شنبه، 6 فروردين 1390
آن را که ز وصل او خبر بود
آن را که ز وصل او خبر بود شاعر : عطار هر روز قيامتي دگر بود آن را که ز وصل او خبر بود اين شور از آن عظيم‌تر بود...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق بي درد ناتمام بود
عشق بي درد ناتمام بود شاعر : عطار کز نمک ديگ را طعام بود عشق بي درد ناتمام بود عشق بي درد دل حرام بود نمک...
شنبه، 6 فروردين 1390
آنچه نقد سينه‌ي مردان بود
آنچه نقد سينه‌ي مردان بود شاعر : عطار زآرزوي آن فلک گردان بود آنچه نقد سينه‌ي مردان بود هر دو عالم تا ابد پنهان...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق را پير و جوان يکسان بود
عشق را پير و جوان يکسان بود شاعر : عطار نزد او سود و زيان يکسان بود عشق را پير و جوان يکسان بود نو بهار و مهرگان...
شنبه، 6 فروردين 1390
آنرا که ز وصل او نشان بود
آنرا که ز وصل او نشان بود شاعر : عطار دل گم شدگيش جاودان بود آنرا که ز وصل او نشان بود گر بود ستاره‌اي نهان بود...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که را با لب تو پيمان بود
هر که را با لب تو پيمان بود شاعر : عطار اجل او از آب حيوان بود هر که را با لب تو پيمان بود همچو من تا که بود...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که را انديشه‌ي درمان بود
هر که را انديشه‌ي درمان بود شاعر : عطار درد عشق تو برو تاوان بود هر که را انديشه‌ي درمان بود کو ز چشم خويشتن...
شنبه، 6 فروردين 1390
زلف تو که فتنه‌ي جهان بود
زلف تو که فتنه‌ي جهان بود شاعر : عطار جانم بربود و جاي آن بود زلف تو که فتنه‌ي جهان بود صد جانش به رايگان گران...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که را ذره‌اي وجود بود
هر که را ذره‌اي وجود بود شاعر : عطار پيش هر ذره در سجود بود هر که را ذره‌اي وجود بود که بت رهروان وجود بود ...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که را در عشق تو کاري بود
هر که را در عشق تو کاري بود شاعر : عطار هر سر مويي برو خاري بود هر که را در عشق تو کاري بود تا مرا در هجر تو...
شنبه، 6 فروردين 1390
مرد يک موي تو فلک نبود
مرد يک موي تو فلک نبود شاعر : عطار محرم کوي تو ملک نبود مرد يک موي تو فلک نبود از جمال تو هفت يک نبود ماه...
شنبه، 6 فروردين 1390
چو در غم تو جز جان چيزي دگرم نبود
چو در غم تو جز جان چيزي دگرم نبود شاعر : عطار پيش تو کشم کز تو غمخوارترم نبود چو در غم تو جز جان چيزي دگرم نبود...
شنبه، 6 فروردين 1390