گل در بر و مي در کف و معشوق به کام است
گل در بر و مي در کف و معشوق به کام است سلطان جهانم به چنين روز غلام است گو شمع مياريد در اين جمع که امشب در مجلس ما...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
که کس مباد ز کردار ناصواب خجل به وقت گل شدم از توبه شراب خجل نيم ز شاهد و ساقي به هيچ باب خجل صلاح ما همه دام ره است و من زين بحث
دوشنبه، 10 خرداد 1389
اگر به کوي تو باشد مرا مجال وصول
رسد به دولت وصل تو کار من به اصول اگر به کوي تو باشد مرا مجال وصول فراغ برده ز من آن دو جادوي مکحول قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
دوشنبه، 10 خرداد 1389
هر نکته‌اي که گفتم در وصف آن شمايل
هر کو شنيد گفتا لله در قائل هر نکته‌اي که گفتم در وصف آن شمايل آخر بسوخت جانم در کسب اين فضايل تحصيل عشق و رندي آسان نمود اول
دوشنبه، 10 خرداد 1389
اي رخت چون خلد و لعلت سلسبيل
سلسبيلت کرده جان و دل سبيل اي رخت چون خلد و لعلت سلسبيل همچو مورانند گرد سلسبيل سبزپوشان خطت بر گرد لب
دوشنبه، 10 خرداد 1389
در اين زمانه رفيقي که خالي از خلل است
در اين زمانه رفيقي که خالي از خلل است صراحي مي ناب و سفينه غزل است جريده رو که گذرگاه عافيت تنگ است پياله گير که عمر عزيز بي‌بدل...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
هزار دشمنم ار مي‌کنند قصد هلاک
گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باک هزار دشمنم ار مي‌کنند قصد هلاک و گر نه هر دمم از هجر توست بيم هلاک مرا اميد وصال تو زنده مي‌دارد
دوشنبه، 10 خرداد 1389
اي دل ريش مرا با لب تو حق نمک
حق نگه دار که من مي‌روم الله معک اي دل ريش مرا با لب تو حق نمک ذکر خير تو بود حاصل تسبيح ملک تويي آن گوهر پاکيزه که در عالم قدس
دوشنبه، 10 خرداد 1389
خوش خبر باشي اي نسيم شمال
که به ما مي‌رسد زمان وصال خوش خبر باشي اي نسيم شمال فصمت‌ها هنا لسان القال قصه العشق لا انفصام لها
دوشنبه، 10 خرداد 1389
شممت روح وداد و شمت برق وصال
بيا که بوي تو را ميرم اي نسيم شمال شممت روح وداد و شمت برق وصال که نيست صبر جميلم ز اشتياق جمال احاديا بجمال الحبيب قف و انزل
دوشنبه، 10 خرداد 1389
داراي جهان نصرت دين خسرو کامل
يحيي بن مظفر ملک عالم عادل داراي جهان نصرت دين خسرو کامل بر روي زمين روزنه جان و در دل اي درگه اسلام پناه تو گشاده
دوشنبه، 10 خرداد 1389
بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع بنمايد رخ گيتي به هزاران انواع برکشد آينه از جيب افق چرخ و در آن
دوشنبه، 10 خرداد 1389
سحر به بوي گلستان دمي شدم در باغ
که تا چو بلبل بي‌دل کنم علاج دماغ سحر به بوي گلستان دمي شدم در باغ که بود در شب تيره به روشني چو چراغ به جلوه گل سوري نگاه مي‌کردم
دوشنبه، 10 خرداد 1389
در وفاي عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشين کوي سربازان و رندانم چو شمع در وفاي عشق تو مشهور خوبانم چو شمع بس که در بيماري هجر تو گريانم چو شمع روز و شب خوابم نمي‌آيد به چشم...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهي طرب ور بکشد زهي شرف طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف گر چه سخن همي‌برد قصه من به هر طرف طرف کرم ز کس نبست اين دل پراميد من
دوشنبه، 10 خرداد 1389
زبان خامه ندارد سر بيان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق زبان خامه ندارد سر بيان فراق به سر رسيد و نيامد به سر زمان فراق دريغ مدت عمرم که بر اميد وصال
دوشنبه، 10 خرداد 1389
مقام امن و مي بي‌غش و رفيق شفيق
گرت مدام ميسر شود زهي توفيق مقام امن و مي بي‌غش و رفيق شفيق هزار بار من اين نکته کرده‌ام تحقيق جهان و کار جهان جمله هيچ بر هيچ است
دوشنبه، 10 خرداد 1389
اگر شراب خوري جرعه‌اي فشان بر خاک
از آن گناه که نفعي رسد به غير چه باک اگر شراب خوري جرعه‌اي فشان بر خاک که بي‌دريغ زند روزگار تيغ هلاک برو به هر چه تو داري بخور دريغ مخور...
دوشنبه، 10 خرداد 1389
دلم رميده شد و غافلم من درويش
که آن شکاري سرگشته را چه آمد پيش دلم رميده شد و غافلم من درويش که دل به دست کمان ابروييست کافرکيش چو بيد بر سر ايمان خويش مي‌لرزم
دوشنبه، 10 خرداد 1389
قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نيست با کسم از بهر مال و جاه نزاع قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع حريف باده رسيد اي رفيق توبه وداع شراب خانگيم بس مي مغانه بيار
دوشنبه، 10 خرداد 1389