هيهات! کزين ديار رفتم
هيهات! کزين ديار رفتم شاعر : فخرالدين عراقي ناکرده وداع يار رفتم هيهات! کزين ديار رفتم اکنون که من از قرار رفتم...
شنبه، 6 فروردين 1390
با من دلشده گر يار نسازد چه کنم؟
با من دلشده گر يار نسازد چه کنم؟ شاعر : فخرالدين عراقي دل غمگين مرا گر ننوازد چه کنم؟ با من دلشده گر يار نسازد چه...
شنبه، 6 فروردين 1390
شهري است بزرگ و ما دروييم
شهري است بزرگ و ما دروييم شاعر : فخرالدين عراقي آبي است حيات و ما سبوييم شهري است بزرگ و ما دروييم ما زنده بدان...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي به تو زنده جسم و جان، مونس جان کيستي؟
اي به تو زنده جسم و جان، مونس جان کيستي؟ شاعر : فخرالدين عراقي شيفته‌ي تو انس و جان، انس روان کيستي؟ اي به تو زنده...
شنبه، 6 فروردين 1390
از کرم در من بيچاره نظر کن نفسي
از کرم در من بيچاره نظر کن نفسي شاعر : فخرالدين عراقي که ندارم بجز از لطف تو فريادرسي از کرم در من بيچاره نظر کن...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي که از لطف سراسر جاني
اي که از لطف سراسر جاني شاعر : فخرالدين عراقي جان چه باشد؟ که تو صد چنداني اي که از لطف سراسر جاني فتنه‌اي؟ شنقصه‌اي؟...
شنبه، 6 فروردين 1390
ز دو ديده خون فشانم، ز غمت شب جدايي
ز دو ديده خون فشانم، ز غمت شب جدايي شاعر : فخرالدين عراقي چه کنم؟ که هست اينها گل خير آشنايي ز دو ديده خون فشانم،...
شنبه، 6 فروردين 1390
سحرگه بر در راحت سرايي
سحرگه بر در راحت سرايي شاعر : فخرالدين عراقي گذر کردم شنيدم مرحبايي سحرگه بر در راحت سرايي همه سر مست عشق دلربايي...
شنبه، 6 فروردين 1390
عاشقان چون بر در دل حلقه‌ي سودا زنند
عاشقان چون بر در دل حلقه‌ي سودا زنند شاعر : فخرالدين عراقي آتش سوداي جانان در دل شيدا زنند عاشقان چون بر در دل حلقه‌ي...
شنبه، 6 فروردين 1390
مي بياور ساقيا، تا خويشتن را کم زنيم
مي بياور ساقيا، تا خويشتن را کم زنيم شاعر : فخرالدين عراقي کار خود چون زلف خوبان در هم و برهم زنيم مي بياور ساقيا،...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق ار به تو رخ عيان نمايد
عشق ار به تو رخ عيان نمايد شاعر : فخرالدين عراقي در آينه‌ي جهان نمايد عشق ار به تو رخ عيان نمايد هر دم به تو...
شنبه، 6 فروردين 1390
چه شاهدي است که با ماست در ميان امشب
چه شاهدي است که با ماست در ميان امشب شاعر : عطار که روشن است ز رويش همه جهان امشب چه شاهدي است که با ماست در ميان...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون ز مرغ سحر فغان برخاست
چون ز مرغ سحر فغان برخاست شاعر : عطار ناله از طاق آسمان برخاست چون ز مرغ سحر فغان برخاست آتشي از همه جهان برخاست...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون کنم معشوق عيار آمدست
چون کنم معشوق عيار آمدست شاعر : عطار دشنه در کف سوي بازار آمدست چون کنم معشوق عيار آمدست لاجرم خونريز و خونخوار...
شنبه، 6 فروردين 1390
خراباتي است پر رندان سرمست
خراباتي است پر رندان سرمست شاعر : عطار ز سر مستي همه نه نيست و نه هست خراباتي است پر رندان سرمست برآورده همه...
شنبه، 6 فروردين 1390
بي تو از صد شاديم يک غم به است
بي تو از صد شاديم يک غم به است شاعر : عطار با تو يک زخمم ز صد مرهم به است بي تو از صد شاديم يک غم به است چون...
شنبه، 6 فروردين 1390
سخن عشق جز اشارت نيست
سخن عشق جز اشارت نيست شاعر : عطار عشق در بند استعارت نيست سخن عشق جز اشارت نيست عقل را ذره‌اي بصارت نيست دل...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر ديده که بر تو يک نظر داشت
هر ديده که بر تو يک نظر داشت شاعر : عطار از عمر تمام بهره برداشت هر ديده که بر تو يک نظر داشت وان ديد تو را که...
شنبه، 6 فروردين 1390
رطل گران ده صبوح زانکه رسيده است صبح
رطل گران ده صبوح زانکه رسيده است صبح شاعر : عطار تا سر شب بشکند تيغ کشيده است صبح رطل گران ده صبوح زانکه رسيده است...
شنبه، 6 فروردين 1390
کشتي عمر ما کنار افتاد
کشتي عمر ما کنار افتاد شاعر : عطار رخت در آب رفت و کار افتاد کشتي عمر ما کنار افتاد وز دهان در شاهوار افتاد ...
شنبه، 6 فروردين 1390