شرح لب لعلت به زبان مي‌نتوان داد
شرح لب لعلت به زبان مي‌نتوان داد شاعر : عطار وز ميم دهان تو نشان مي‌نتوان داد شرح لب لعلت به زبان مي‌نتوان داد ...
شنبه، 6 فروردين 1390
خطش مشک از زنخدان مي برآرد
خطش مشک از زنخدان مي برآرد شاعر : عطار مرا از دل نه از جان مي برآرد خطش مشک از زنخدان مي برآرد مداد از لعل خندان...
شنبه، 6 فروردين 1390
اگر درمان کنم امکان ندارد
اگر درمان کنم امکان ندارد شاعر : عطار که درد عشق تو درمان ندارد اگر درمان کنم امکان ندارد که در هر قطره صد طوفان...
شنبه، 6 فروردين 1390
دم عيسي است که با باد سحر مي‌گذرد
دم عيسي است که با باد سحر مي‌گذرد شاعر : عطار وآب خضر است که بر روي خضر مي‌گذرد دم عيسي است که با باد سحر مي‌گذرد...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر دل که وصال تو طلب کرد
هر دل که وصال تو طلب کرد شاعر : عطار شب خوش بادش که روز شب کرد هر دل که وصال تو طلب کرد هر که آب حيات تو طلب...
شنبه، 6 فروردين 1390
خطت خورشيد را در دامن آورد
خطت خورشيد را در دامن آورد شاعر : عطار ز مشک ناب خرمن خرمن آورد خطت خورشيد را در دامن آورد که با خورشيد و مه...
شنبه، 6 فروردين 1390
ترسا بچه‌ي مستم گر پرده براندازد
ترسا بچه‌ي مستم گر پرده براندازد شاعر : عطار بس سر که ز هر سويي بر يکدگر اندازد ترسا بچه‌ي مستم گر پرده براندازد...
شنبه، 6 فروردين 1390
جان در مقام عشق به جانان نمي‌رسد
جان در مقام عشق به جانان نمي‌رسد شاعر : عطار دل در بلاي درد به درمان نمي‌رسد جان در مقام عشق به جانان نمي‌رسد ...
شنبه، 6 فروردين 1390
لباس کفر پوشيده درآمد
لباس کفر پوشيده درآمد شاعر : عطار به دل گفتم چبودت گفت ناگه لباس کفر پوشيده درآمد مرا از من رهانيد و به انصاف...
شنبه، 6 فروردين 1390
آنها که پاي در ره تقوي نهاده‌اند
آنها که پاي در ره تقوي نهاده‌اند شاعر : عطار گام نخست بر در دنيا نهاده‌اند آنها که پاي در ره تقوي نهاده‌اند پس...
شنبه، 6 فروردين 1390
آنچه نقد سينه‌ي مردان بود
آنچه نقد سينه‌ي مردان بود شاعر : عطار زآرزوي آن فلک گردان بود آنچه نقد سينه‌ي مردان بود هر دو عالم تا ابد پنهان...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که را در عشق تو کاري بود
هر که را در عشق تو کاري بود شاعر : عطار هر سر مويي برو خاري بود هر که را در عشق تو کاري بود تا مرا در هجر تو...
شنبه، 6 فروردين 1390
چو در غم تو جز جان چيزي دگرم نبود
چو در غم تو جز جان چيزي دگرم نبود شاعر : عطار پيش تو کشم کز تو غمخوارترم نبود چو در غم تو جز جان چيزي دگرم نبود...
شنبه، 6 فروردين 1390
گر دلبرم به يک شکر از لب زبان دهد
گر دلبرم به يک شکر از لب زبان دهد شاعر : عطار مرغ دلم ز شوق به شکرانه جان دهد گر دلبرم به يک شکر از لب زبان دهد...
شنبه، 6 فروردين 1390
جان ز مشک زلف دلم چون جگر مسوز
جان ز مشک زلف دلم چون جگر مسوز شاعر : عطار با من بساز و جانم ازين بيشتر مسوز جان ز مشک زلف دلم چون جگر مسوز هر...
شنبه، 6 فروردين 1390
در عشق تو من توام تو من باش
در عشق تو من توام تو من باش شاعر : عطار يک پيرهن است گو دو تن باش در عشق تو من توام تو من باش گو يک جان را هزار...
شنبه، 6 فروردين 1390
دستم نرسد به زلف چون شستش
دستم نرسد به زلف چون شستش شاعر : عطار در پاي از آن فتادم از دستش دستم نرسد به زلف چون شستش صد دام معنبر است در...
شنبه، 6 فروردين 1390
بنمود رخ از پرده، دل گشت گرفتارش
بنمود رخ از پرده، دل گشت گرفتارش شاعر : عطار داني که کجا شد دل در زلف نگونسارش بنمود رخ از پرده، دل گشت گرفتارش...
شنبه، 6 فروردين 1390
درکش سر زلف دلستانش
درکش سر زلف دلستانش شاعر : عطار بشکن در درج درفشانش درکش سر زلف دلستانش تا جانت فرو شود به جانش جان را به...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا نرگست به دشنه چون شمع کشت زارم
تا نرگست به دشنه چون شمع کشت زارم شاعر : عطار چون لاله دور از تو جز خون کفن ندارم تا نرگست به دشنه چون شمع کشت زارم...
شنبه، 6 فروردين 1390