بي تنگي دهانت جان مانده در مضيقي
بي تنگي دهانت جان مانده در مضيقي شاعر : عطار بي آتش رخ تو دل گشته چون کبابي بي تنگي دهانت جان مانده در مضيقي ...
شنبه، 6 فروردين 1390
برو چندين چه گردي گرد اين راه
برو چندين چه گردي گرد اين راه شاعر : عطار که چشمت کور گردد از غباري برو چندين چه گردي گرد اين راه که تو ننگي...
شنبه، 6 فروردين 1390
گاهيم به لطف مي نوازي
گاهيم به لطف مي نوازي شاعر : عطار گاهيم به قهر مي‌گدازي گاهيم به لطف مي نوازي زان مي‌سوزم که مي‌نسازي در معرض...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي در ميان جانم وز جان من نهاني
اي در ميان جانم وز جان من نهاني شاعر : عطار از جان نهان چرايي چون در ميان جاني اي در ميان جانم وز جان من نهاني ...
شنبه، 6 فروردين 1390
گفتم بخرم غمت به جاني
گفتم بخرم غمت به جاني شاعر : عطار بر من بفروختي جهاني گفتم بخرم غمت به جاني عشوه خرد از تو هر زماني مفروش...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي لب گلگونت جام خسروي
اي لب گلگونت جام خسروي شاعر : عطار پيشه‌ي شبرنگ زلفت شبروي اي لب گلگونت جام خسروي خط تو يعني که هستم پهلوي ...
شنبه، 6 فروردين 1390
ترسا بچه‌ايم افکند از زهد به ترسايي
ترسا بچه‌ايم افکند از زهد به ترسايي شاعر : عطار اکنون من و زناري در دير به تنهايي ترسا بچه‌ايم افکند از زهد به ترسايي...
شنبه، 6 فروردين 1390
شهري است وجود آدمي زاد
شهري است وجود آدمي زاد شاعر : عطار بر باد نهاده شهر بنياد شهري است وجود آدمي زاد چون باد گذشت خاک استاد باد...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي وراي وصف و ادراک آمده
اي وراي وصف و ادراک آمده شاعر : عطار از صفات واصفان پاک آمده اي وراي وصف و ادراک آمده لاجرم هستيم خاک خاک تو...
شنبه، 6 فروردين 1390
زو يکي پرسيد کاي صاحب قبول
زو يکي پرسيد کاي صاحب قبول شاعر : عطار تو چه مي‌گويي ز ياران رسول زو يکي پرسيد کاي صاحب قبول کي توانم داد از...
شنبه، 6 فروردين 1390
باز پيش جمع آمد سر فراز
باز پيش جمع آمد سر فراز شاعر : عطار کرد از سر معالي پرده باز باز پيش جمع آمد سر فراز لاف مي‌زد از کله داري خويش...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون جدا افتاد يوسف از پدر
چون جدا افتاد يوسف از پدر شاعر : عطار گشت يعقوب از فراقش بي‌بصر چون جدا افتاد يوسف از پدر نام يوسف مانده دايم...
شنبه، 6 فروردين 1390
آن زمان گفتند ترک جان همه
آن زمان گفتند ترک جان همه شاعر : عطار برد سيمرغ از دل ايشان قرار آن زمان گفتند ترک جان همه عزم ره کردند عزمي...
شنبه، 6 فروردين 1390
صوفيي مي‌رفت در بغداد زود
صوفيي مي‌رفت در بغداد زود شاعر : عطار در ميان راه آوازي شنود صوفيي مي‌رفت در بغداد زود مي‌فروشم سخت ارزان، کو...
شنبه، 6 فروردين 1390
ژنده‌اي پوشيد، مي‌شد پير راه
ژنده‌اي پوشيد، مي‌شد پير راه شاعر : عطار ناگهان او رابديد آن پادشاه ژنده‌اي پوشيد، مي‌شد پير راه پير گفت اي بي‌خبر،...
شنبه، 6 فروردين 1390
تاجري مالي و ملکي چند داشت
تاجري مالي و ملکي چند داشت شاعر : عطار يک کنيزک با لبي چون قند داشت تاجري مالي و ملکي چند داشت بس پشيمان گشت...
شنبه، 6 فروردين 1390
خورد عيسي آبي از جويي خوش آب
خورد عيسي آبي از جويي خوش آب شاعر : عطار بود طعم آب خوشتر از جلاب خورد عيسي آبي از جويي خوش آب عيسي نيز از خم...
شنبه، 6 فروردين 1390
خواجه‌اي کز تخمه‌ي اکاف بود
خواجه‌اي کز تخمه‌ي اکاف بود شاعر : عطار قطب عالم بود و پاک اوصاف بود خواجه‌اي کز تخمه‌ي اکاف بود بايزيد و ترمدي...
شنبه، 6 فروردين 1390
بود مستي سخت لايعقل، خراب
بود مستي سخت لايعقل، خراب شاعر : عطار آب کارش برده کلي کار آب بود مستي سخت لايعقل، خراب از خرابي پا و سر گم کرده...
شنبه، 6 فروردين 1390
شد مگر محمود در ويرانه‌اي
شد مگر محمود در ويرانه‌اي شاعر : عطار ديد آنجا بي‌دلي ديوانه‌اي شد مگر محمود در ويرانه‌اي پشت زير بار آن کوهي...
شنبه، 6 فروردين 1390