کار تو پيوسته آزارست گويي نيست هست
کار تو پيوسته آزارست گويي نيست هست شاعر : سنايي غزنوي زين سبب کار دلم زارست گويي نيست هست کار تو پيوسته آزارست گويي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
سرگران از چشم دلبر دوش چون بر ما گذشت
سرگران از چشم دلبر دوش چون بر ما گذشت شاعر : سنايي غزنوي اشک خون کردم ز غم چون بر من از عمدا گذشت سرگران از چشم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ساقيا مي ده که جز مي عشق را پدرام نيست
ساقيا مي ده که جز مي عشق را پدرام نيست شاعر : سنايي غزنوي وين دلم را طاقت انديشه‌ي ايام نيست ساقيا مي ده که جز مي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
با من بت من تيغ جفا آخته دارد
با من بت من تيغ جفا آخته دارد شاعر : سنايي غزنوي صبر از دل من جمله برون تاخته دارد با من بت من تيغ جفا آخته دارد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چه رنگهاست که آن شوخ ديده ناميزد
چه رنگهاست که آن شوخ ديده ناميزد شاعر : سنايي غزنوي که تا مگر دلم از صحبتش بپرهيزد چه رنگهاست که آن شوخ ديده ناميزد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
از هر چه گمان بر دلم يار نه آن بود
از هر چه گمان بر دلم يار نه آن بود شاعر : سنايي غزنوي پندار بد آن عشق و يقين جمله گمان بود از هر چه گمان بر دلم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هر که در بند خويشتن نبود
هر که در بند خويشتن نبود شاعر : سنايي غزنوي وثن خويش را شمن نبود هر که در بند خويشتن نبود خويشي خويش را وطن نبود...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هر کو به خرابات مرا راه نمايد
هر کو به خرابات مرا راه نمايد شاعر : سنايي غزنوي زنگ غم و تيمار ز جانم بزدايد هر کو به خرابات مرا راه نمايد ايزد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تا کي از ناموس هيهات اي پسر
تا کي از ناموس هيهات اي پسر شاعر : سنايي غزنوي بامدادان جام مي هات اي پسر تا کي از ناموس هيهات اي پسر کاين دلم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
برخيز و برو باده بيار اي پسر خوش
برخيز و برو باده بيار اي پسر خوش شاعر : سنايي غزنوي وين گفت مرا خوار مدار اي پسر خوش برخيز و برو باده بيار اي پسر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
مرد کي گردد به گرد هفت کشور نامور
مرد کي گردد به گرد هفت کشور نامور شاعر : سنايي غزنوي تا بود زين هشت حرف اوصاف دانش بي‌خبر مرد کي گردد به گرد هفت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
«انکرالاصوات» خواند اندر نبي «صوت الحمير»
«انکرالاصوات» خواند اندر نبي «صوت الحمير» شاعر : سنايي غزنوي در نعيم خلق خود را خوش سخن کن چون طبيب «انکرالاصوات»...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چون به صحرا شد جمال سيد کون از عدم
چون به صحرا شد جمال سيد کون از عدم شاعر : سنايي غزنوي جاه کسرا زد به عالم‌هاي عزل اندر قدم چون به صحرا شد جمال سيد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اي ز راه لطف و رحمت متصل با عقل و جان
اي ز راه لطف و رحمت متصل با عقل و جان شاعر : سنايي غزنوي وي به عمل و قدر و قدرت برتر از کون و مکان اي ز راه لطف...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
عقل محرم تا بود دستور سلطان بدن
عقل محرم تا بود دستور سلطان بدن شاعر : سنايي غزنوي کي به ناواجب رود فرمان جان در ملک تن عقل محرم تا بود دستور سلطان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هر که را ملک قناعت شد مسلم بر زمين
هر که را ملک قناعت شد مسلم بر زمين شاعر : سنايي غزنوي ز آسمان بر دولت او آفرين باد آفرين هر که را ملک قناعت شد مسلم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
از خانه برون رفتم من دوش به ناداني
از خانه برون رفتم من دوش به ناداني شاعر : سنايي غزنوي تو قصه‌ي من بشنو تا چون به عجب ماني از خانه برون رفتم من دوش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اي برادر زکي بمرد و بشد
اي برادر زکي بمرد و بشد شاعر : سنايي غزنوي تا يکي به ز ما قرين جويد اي برادر زکي بمرد و بشد تن و جان از عدم فرو...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
سخن را به خواب اندرون دوش گفتم
سخن را به خواب اندرون دوش گفتم شاعر : سنايي غزنوي که گر شدي معزي تو دايم همي زي سخن را به خواب اندرون دوش گفتم ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
آتش عشق بتي برد آبروي دين ما
آتش عشق بتي برد آبروي دين ما شاعر : سنايي غزنوي سجده‌ي سوداييان برداشت از آيين ما آتش عشق بتي برد آبروي دين ما ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390