ملانصرالدین هدیه‌ای را پس می دهد
روزی مردی روستایی به دیدن ملانصرالدین آمد و خرگوشی برای او تحفه آورد. ملا او را با خوشرویی به خانه‌ی خود پذیرفت و شامش داد و شب را در خانه‌ی...
سه‌شنبه، 1 تير 1395
خروس بر تخت تزار
سالها پیش در دهكده‌ی كوچك دور افتاده‌ای پیرمردی با زن پیر خود زندگی می‌كرد. پیرمرد خروسی داشت و پیرزن مرغی كه هر روز تخم می‌گذاشت.
سه‌شنبه، 1 تير 1395
گوش‌های تزار تراژان
مدت‌ها پیش تزاری بود كه او را تراژان می‌نامیدند. این تزار امپراتوری پرنعمت و پهناوری داشت، بر سپاهی بزرگ و نیرومند فرمان می‌راند و در كاخی پرشكوه...
سه‌شنبه، 1 تير 1395
مردی كه از جهان دیگر برگشته بود
یكی از روزهای گرم تابستان بود. تركی با زنش از پگاه تا نیمروز در كشتزار ذرت خود كار كرده بود. كمر هر دو، كه در زیر بار كار خم شده بود، درد می‌كرد....
سه‌شنبه، 1 تير 1395
هركه گول بزند گول می‌خورد
بانو و آقای «كُندرفتار» در جزیره‌ی زیبایی، میان آب‌های تند و زرین رود زرد، خانه داشتند. خانه را چنان ساخته و مرتب كرده بودند كه در آن از هر حیث...
يکشنبه، 23 خرداد 1395
ختمی ارغوانی
وقتی، در پایتخت چین زنی زندگی می‌كرد كه نظركرده و مورد لطف بودا بود. دست به هر كاری می‌زد توفیق می‌یافت. خانه‌اش پاكیزه‌ترین و آرام‌ترین خانه‌های...
يکشنبه، 23 خرداد 1395
سه نادانی
در یكی از بخش‌های دورافتاده‌ی كشور چین، در دل یكی از جنگل‌های اسرارآمیز، كه پرستشگاهی از سنگ‌های خارا، آراسته به تندیس‌هایی غول آسا، در میان...
يکشنبه، 23 خرداد 1395
پیمان دوستی
موشی یكه و تنها در سوراخ تخته سنگی به سر می‌برد. آن سوراخ، هم خانه و نشیمن او بود و هم انبار آذوقه‌ی او. چون از گردش و تكاپو برای به دست آوردن...
يکشنبه، 23 خرداد 1395
یاران یكدل
در سرزمین برف‌ها، در یكی از دره‌های خلوت و سنگلاخ دامنه‌ی هیمالیا، مردی پاك دل و خردمند به سر می‌برد. او «لاما» یكی از راهبان بودایی بود. لاما...
يکشنبه، 23 خرداد 1395
ساكراشاه
در روزگاران پیشین، شاهی بود بسیار خوش خوی و مهربان كه او را «ساكرا» می‌خواندند. ساكرا نام یكی از مظاهر بی‌شمار بودا در روی زمین است. ملت چندان...
يکشنبه، 23 خرداد 1395
برگزیده
روزی پرندگان بر قله‌ی كوهی گرد آمدند و انجمن كردند. در آن انجمن از هر نوع پرنده، از عقاب تیزپر بلند پرواز تا بلبل خاكستری رنگ خوش آواز، دیده...
يکشنبه، 23 خرداد 1395
سومین هم‌نشین
در یكی از جنگل‌های بزرگ و انبوه چین، كه نور خورشید به زمین آن نمی‌رسید و كسی را یارای پا نهادن در آن نبود، دو یار وفادار در كنار هم روزگار می‌گذرانیدند....
يکشنبه، 23 خرداد 1395
راست‌گویی
مردی بود «آكرا-فو» نام كه هرگز دهان به گفتن حقیقت نمی‌گشود و سخن راست بر زبان نمی‌راند و همه‌ی كارها و اندیشه‌ها حتی طبیعی‌ترین اعمال روزانه‌ی...
يکشنبه، 23 خرداد 1395
تقسیم عادلانه
دو خواهر بودند كه یكی «سمور بزرگه» خوانده می‌شد و دیگری «سمور كوچیكه». هر دو در یك رودخانه شكار می‌كردند. سمور بزرگه بسیار نیرومند و پر زورتر...
يکشنبه، 23 خرداد 1395
داروی بزرگ شدن
در روزگاران گذشته، امیری كه امیرنشینی پهناور و اباد از پدر به ارث برده بود با امیردختی زیبا ولی كم خرد زناشویی كرده بود. خود امیر نیز در عقل...
يکشنبه، 23 خرداد 1395
همیشه بیدار
گربه‌ای ستیزه‌جو و موش افكن در انبار غله‌ای به سر می‌‌برد. او حتی یك دم از كشتار موشان نمی‌آسود، و از این رو وی را «همیشه بیدار» نام داده بودند.
يکشنبه، 23 خرداد 1395
قرص نیروبخش
در روزگار پیش، زنی شریر و بدخو و تیره دل با مردی زن مرده ازدواج كرد. آن مرد از زن نخستین خود پسری داشت. این پسر با آنكه جوانی خوش خو بود و در...
يکشنبه، 23 خرداد 1395
نوازنده‌ی هنرمند و گاودار ممسك
نوازنده‌ای بود كه همه‌ی آلات موسیقی را به چیره دستی بسیار می‌نواخت. نوای سازش شادی می‌‌بخشید و زنگ غم از دل می‌زدود. چندان كه هر روز در ساعاتی...
يکشنبه، 23 خرداد 1395
دزدان ماه
در باغی بزرگ كه درختانی سر به فلك كشیده بر آن سایه می‌افكندند گروهی میمون به سر می‌بردند. میمون‌ها هر شب در میان شاخه‌های درختان به جست و خیز...
يکشنبه، 23 خرداد 1395
سر و دم
ماری بود بسیار بزرگ و خوش خط و خال كه هرگاه سر و دمش اختلافی با هم نداشتند، می‌توانست خوش و راحت زندگی كند؛ یعنی سیر بخورد و خوش بخوابد. لیكن،...
يکشنبه، 23 خرداد 1395