غم بسي دارم چه جاي صد غم است
غم بسي دارم چه جاي صد غم است شاعر : عطار زانکه هر موييم در صد ماتم است غم بسي دارم چه جاي صد غم است کم ز کم نبود...
شنبه، 6 فروردين 1390
کم شدن در کم شدن دين من است
کم شدن در کم شدن دين من است شاعر : عطار نيستي در هستي آيين من است کم شدن در کم شدن دين من است شرح حالم اشک خونين...
شنبه، 6 فروردين 1390
دل خون شد از توام خبر نيست
دل خون شد از توام خبر نيست شاعر : عطار هر روز مرا دلي دگر نيست دل خون شد از توام خبر نيست گفتا که مرا ازين خبر...
شنبه، 6 فروردين 1390
طمع وصل تو مجالم نيست
طمع وصل تو مجالم نيست شاعر : عطار حصه زين قصه جز خيالم نيست طمع وصل تو مجالم نيست کز لبت قطره‌اي زلالم نيست ...
شنبه، 6 فروردين 1390
گر پرده ز خورشيد جمال تو برافتد
گر پرده ز خورشيد جمال تو برافتد شاعر : عطار گل جامه قبا کرده ز پرده به در افتد گر پرده ز خورشيد جمال تو برافتد ...
شنبه، 6 فروردين 1390
در زير بار عشقت هر توسني چه سنجد
در زير بار عشقت هر توسني چه سنجد شاعر : عطار با داو ششدر تو هر کم زني چه سنجد در زير بار عشقت هر توسني چه سنجد ...
شنبه، 6 فروردين 1390
گر نکوييت بيشتر گردد
گر نکوييت بيشتر گردد شاعر : عطار آسمان در زمين به سر گردد گر نکوييت بيشتر گردد کار ازو همچو آب زر گردد آفتابي...
شنبه، 6 فروردين 1390
صبح بر شب شتاب مي‌آرد
صبح بر شب شتاب مي‌آرد شاعر : عطار شب سر اندر نقاب مي‌آرد صبح بر شب شتاب مي‌آرد مست را در عذاب مي‌آرد گريه‌ي...
شنبه، 6 فروردين 1390
سر زلف تو بوي گلزار دارد
سر زلف تو بوي گلزار دارد شاعر : عطار لب لعل تو رنگ گلنار دارد سر زلف تو بوي گلزار دارد ببين گل که چون پاي بر...
شنبه، 6 فروردين 1390
دست با تو در کمر خواهيم کرد
دست با تو در کمر خواهيم کرد شاعر : عطار قصد آن تنگ شکر خواهيم کرد دست با تو در کمر خواهيم کرد کار با تو سر به...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که را عشق تو سرگردان کرد
هر که را عشق تو سرگردان کرد شاعر : عطار هرگزش چاره‌ي آن نتوان کرد هر که را عشق تو سرگردان کرد هر که بيچاره نشد...
شنبه، 6 فروردين 1390
چو طوطي خط او پر بر آورد
چو طوطي خط او پر بر آورد شاعر : عطار جهان حسن در زير پر آورد چو طوطي خط او پر بر آورد ز سرسبزي خطش رنگي بر آورد...
شنبه، 6 فروردين 1390
يک شرر از عين عشق دوش پديدار شد
يک شرر از عين عشق دوش پديدار شد شاعر : عطار طاي طريقت بتافت عقل نگونسار شد يک شرر از عين عشق دوش پديدار شد هرچه...
شنبه، 6 فروردين 1390
گرد ره تو کعبه و خمار نماند
گرد ره تو کعبه و خمار نماند شاعر : عطار يک دل ز مي عشق تو هشيار نماند گرد ره تو کعبه و خمار نماند بر روي زمين...
شنبه، 6 فروردين 1390
آن را که ز وصل او خبر بود
آن را که ز وصل او خبر بود شاعر : عطار هر روز قيامتي دگر بود آن را که ز وصل او خبر بود اين شور از آن عظيم‌تر بود...
شنبه، 6 فروردين 1390
چه سازي سراي و چه گويي سرود
چه سازي سراي و چه گويي سرود شاعر : عطار فروشو بدين خاک تيره فرود چه سازي سراي و چه گويي سرود فکندست در چرخ چرخ...
شنبه، 6 فروردين 1390
يک ذره نور رويت گر ز آسمان برآيد
يک ذره نور رويت گر ز آسمان برآيد شاعر : عطار افلاک درهم افتد خورشيد بر سرآيد يک ذره نور رويت گر ز آسمان برآيد ...
شنبه، 6 فروردين 1390
بردار صراحيي ز خمار
بردار صراحيي ز خمار شاعر : عطار بربند به روي خرقه زنار بردار صراحيي ز خمار بنشين و دمي مباش هشيار با دردکشان...
شنبه، 6 فروردين 1390
ترسا بچه‌ي شکر لبم دوش
ترسا بچه‌ي شکر لبم دوش شاعر : عطار صد حلقه‌ي زلف در بناگوش ترسا بچه‌ي شکر لبم دوش زان حلقه‌ي زلف حلقه در گوش...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق جاني داد و بستد والسلام
عشق جاني داد و بستد والسلام شاعر : عطار چند گويي آخر از خود والسلام عشق جاني داد و بستد والسلام يک نفس بود اين...
شنبه، 6 فروردين 1390