نام وصلش به زبان نتوان برد
نام وصلش به زبان نتوان برد شاعر : عطار ور کسي برد ندانم جان برد نام وصلش به زبان نتوان برد ره بدو مي‌نتوان آسان...
شنبه، 6 فروردين 1390
از سر زلف دلکشت بوي به ما نمي‌رسد
از سر زلف دلکشت بوي به ما نمي‌رسد شاعر : عطار بوي کجا به ما رسد چون به صبا نمي‌رسد از سر زلف دلکشت بوي به ما نمي‌رسد...
شنبه، 6 فروردين 1390
مرد ره عشق تو از دامن تر ترسد
مرد ره عشق تو از دامن تر ترسد شاعر : عطار آن کس که بود نامرد از دادن سر ترسد مرد ره عشق تو از دامن تر ترسد نه...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا نور او ديدم دو کون از چشم من افتاده شد
تا نور او ديدم دو کون از چشم من افتاده شد شاعر : عطار پندار هستي تا ابد از جان و تن افتاده شد تا نور او ديدم دو...
شنبه، 6 فروردين 1390
پير ما از صومعه بگريخت در ميخانه شد
پير ما از صومعه بگريخت در ميخانه شد شاعر : عطار در صف دردي کشان دردي کش و مردانه شد پير ما از صومعه بگريخت در ميخانه...
شنبه، 6 فروردين 1390
نقد قدم از مخزن اسرار برآمد، چون گنج عيان شد
نقد قدم از مخزن اسرار برآمد، چون گنج عيان شد شاعر : عطار خود بود که خود بر سر بازار برآمد، بر خود نگران شد نقد قدم...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق توام داغ چنان مي‌کند
عشق توام داغ چنان مي‌کند شاعر : عطار کتش سوزنده فغان مي‌کند عشق توام داغ چنان مي‌کند بر سر من اشک‌فشان مي‌کند...
شنبه، 6 فروردين 1390
چو تاب در سر آن زلف دلستان فکند
چو تاب در سر آن زلف دلستان فکند شاعر : عطار هزار فتنه و آشوب در جهان فکند چو تاب در سر آن زلف دلستان فکند هزار...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که را با لب تو پيمان بود
هر که را با لب تو پيمان بود شاعر : عطار اجل او از آب حيوان بود هر که را با لب تو پيمان بود همچو من تا که بود...
شنبه، 6 فروردين 1390
صبح از پرده به در مي‌آيد
صبح از پرده به در مي‌آيد شاعر : عطار اثر آه سحر مي‌آيد صبح از پرده به در مي‌آيد يا نسيم گل تر مي‌آيد يا کسي...
شنبه، 6 فروردين 1390
هنگام صبوح آمد اي هم نفسان خيزيد
هنگام صبوح آمد اي هم نفسان خيزيد شاعر : عطار ياران موافق را از خواب برانگيزيد هنگام صبوح آمد اي هم نفسان خيزيد ...
شنبه، 6 فروردين 1390
دل چه خواهي کرد چون دلبر رسيد
دل چه خواهي کرد چون دلبر رسيد شاعر : عطار جان برافشان هين که جان پرور رسيد دل چه خواهي کرد چون دلبر رسيد زانکه...
شنبه، 6 فروردين 1390
در عشق تو گم شدم به يکبار
در عشق تو گم شدم به يکبار شاعر : عطار سرگشته همي دوم فلک‌وار در عشق تو گم شدم به يکبار سرگشته نبودمي چو پرگار...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون جمالت صد هزاران روي داشت
چون جمالت صد هزاران روي داشت شاعر : عطار بود در هر ذره ديداري دگر چون جمالت صد هزاران روي داشت از جمال خويش رخساري...
شنبه، 6 فروردين 1390
ذره‌اي دوستي آن دمساز
ذره‌اي دوستي آن دمساز شاعر : عطار بهتر از صد هزار ساله نماز ذره‌اي دوستي آن دمساز آسمان را فکند در تک و تاز ...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق آن باشد که غايت نبودش
عشق آن باشد که غايت نبودش شاعر : عطار هم نهايت هم بدايت نبودش عشق آن باشد که غايت نبودش کي بود کي چون نهايت نبودش...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که هست اندر پي بهبود خويش
هر که هست اندر پي بهبود خويش شاعر : عطار دور افتادست از مقصود خويش هر که هست اندر پي بهبود خويش تا نيفتي دور...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر روز که جلوه مي‌کند رويش
هر روز که جلوه مي‌کند رويش شاعر : عطار بر مي‌خيزد قيامت ز کويش هر روز که جلوه مي‌کند رويش مي‌بتوان ديد روي در...
شنبه، 6 فروردين 1390
صبح بر افراخت علم اي غلام
صبح بر افراخت علم اي غلام شاعر : عطار رنجه کن از لطف قدم اي غلام صبح بر افراخت علم اي غلام تا بنشينيم به هم اي...
شنبه، 6 فروردين 1390
از عشق تو من به دير بنشستم
از عشق تو من به دير بنشستم شاعر : عطار زنار مغانه‌ي بر ميان بستم از عشق تو من به دير بنشستم زنار چرا هميشه نپرستم...
شنبه، 6 فروردين 1390